گاه نامه وارش

گاهی از بندر انزلی به روز میشود

گاه نامه وارش

گاهی از بندر انزلی به روز میشود

یادواره

نظرتان را راجع به یکی از موضوعات زیر بگویید:

 

1-     شنبه بازار ، بازار ماهی فروش ها ، اداه دخانیات

2-     پل انزلی ، دبیرستان فردوسی ، میان پشته

3-     کلیور ، آبکنار ، کپورچال

4-     آخر خط ، زمین طیاره ، بی بی حوریه

5-     انرژی هسته ای ، ایران ، جام جهانی

مطلب ارسالی1 --- پاسخی به وارش!

(مطلب زیر بیان کننده نظرات وارش نیست)

 

کیلومتر ها دور تر از پایتخت شهری هست که خانه هایش بیشتر از هر جای دیگر خیس میشوند. روز های بسیاری از سال زیر باران است و صبح های زیادی در مه فرو میرود. اما مردم شهر دیگر حوصله رنگ زدن به سقف خانه هایشان را ندارند. فلز ها زنگ زده اند و رنگ دیوار ها شسته شده اند!

نیاکان شهر ما که به صید ماهیان و ماکیان می پرداختند عمر خود را تلف میکردند و نمی دانستند که با ساختن خانه های آپارتمانی و به قول معروف بساز و بنداز می شود به نان و نوایی رسید و به جای سوار بر استر و الاغ بر سریر اتومبیل های آنچنانی تکیه داد! از نخستین سالها جریده و سینما و تلگرام داشتیم ، ولی حالا چه داریم؟ سینماهایی که تعطیل میشوند ویا رو به ورشکستگی می گذارند ، نشریاتی که کوچکترین استقلالی از خود ندارند و اگر هم داشته باشند ... ( مثل همین وارشی که دوستش داریم). از ارتباطات چه بگویم که خط تلفن و اینتر نت امانمان را بریده. اولین شهرداری در انزلی بوده و اکنون  نیز ویران ترین شهر انزلی است! یک خیابان بدون دست انداز در شهر وجود ندارد! کوچه ها همه پر از چاله چوله است. ترافیک در شهر بیداد میکند و هیچکس عین خیالش نیست.

روس ها و ارامنه در کنار انزلی چی ها زندگی خوبی داشتند و فرهنگشان را با  فرهنگ مردم بافرهنگ انزلی تطبیق دادند ! اما چه به ما رسید؟! جز آنکه همه به مردمانش انگ کمونیست و توده ای زدند! قصد اهانت ندارم اما اینها هستند که انزلی را به همه معرفی می کنند. البته مردم بزرگوار انزلی همه را همانند برادران و خواهران خود دوست دارند و  هنوزم که هنوزه سعی نمی کنند که کوچکترین ناراحتی به رفقای اقلیت خود وارد شود.

انزلی شبیه جزیره ای است با تمام خصوصیاتی که جزیره ها دارند. از یک سودر آغوش بزرگتربن دریاچه جهان که اکنون ما را نعمات خود محروم گردانیده و از سوی دیگر در کنار بزرگتربن تالاب ها که اکنون جز مخزن فاضلاب چیز دیگری نیست ، آرمیده است. مردمانش آرزو های بزرگ دارند. برای همین هم است که بیکاری در شهر بیداد میکند . همه می خواهند یک شبه راه صد ساله را طی کنند! کافه های فراوان دارد اما چه فایده که جز یک مشت آدم بیکار و مواد فروش کسی در آن یافت نمی شود! به علم اهمیت می دهند و برای همین است که تحصیل کرده بیکار در شهر موج می زند. عاشق ملوانند و با پیروزی اش شاد  و با شکستش اشک می ریزند.

من هم جزو کسانی هستم که گوشه ای از وجودم را جا گداشته ام و خروج از انزلی را باعث پیشرفت خود دانستم. اما چه کنم که نمی شود از این شهر و خاطره هایش دل کند. خواستم اولین کسی باشم که مطلبی را برای وارش می نویسم ، تا شاید بقیه هم دست به کار شدند و توانستیم با هم دوباره وارش را به اوج ببریم. دوستان وارش را تنها نگذارید که مرگ وارش مرگ خاطره های ماست...

 

کوچکترین عضو وارش، غریت نشینی از شمال شرقی ترین نقطه ایران (سرخس)

بنـــــــدر انزلـــــــی و وارش!

کیلومتر ها دور تر از پایتخت شهری هست که خانه هایش بیشتر از هر جای دیگر خیس میشوند. روز های بسیاری از سال زیر باران است و صبح های زیادی در مه فرو میرود. مردم شهر مدام به سقف و دیوار های خانه شان رنگهای شاد میزنند. اما دوباره فلز ها زنگ میزنند و باران ، سطح دیوار ها را می شورد و می برد.

نیاکان مردم شهر بیشتر به صید ماکیان  می پرداختند و با آدمهای آنسوی دریا، مراوده می کردند. از نخستین سالها، سینما و جریده و تلگرام داشتند ، اولین تشکیلات شهرداری ، اولین دبیرستان دخترانه و... جزو افتخاراتی است که مورخین به احتمال یا اطمینان نوشته اند . آنها هتل های زیبا و ساختمان های شکیل و پل های بزرگ ساخته بودند. در فضای باز بلوار، ارکستر موسیقی می نواخت و در سینما تاتر شهرداری پیوسته نمایش به روی صحنه می رفت.

روسها و ارامنه و بازماندگان مهاجرین لهستانی در کنار انزلیچی های مسلمان ، به خوشی یا سختی روزگار می گذراندند. خرده فرهنگ ها در هم ادغام می شدند و فرهنگ مردم شهر را شکل می دادند. انزلی شبیه جزیره ای است با تمام خصوصیاتی که جزیره ها دارند. از یک سو در آغوش بزرگترین دریاچه جهان و از سوی دیگر در کنار بزرگترین تالاب ها ، آرمیده است.

مردمش رفتار به خصوص و آرزو های بزرگ دارند. کافه های فراوان و قایق های رنگارنگ دارند. به علم اهمیت میدهند و به سیاست کم توجه اند. عاشق ورزش اند و متعصبانه پای تیمهایشان می جنگند.

دریا همانقدر که وسیع و دوست داشتنی و زیبا است ، مهیب و بی رحم و پر تلاطم نیز هست . عصاره ی رویارویی صیاد و دریا ، هنوز در خلق و خوی انزلیچی ها موج میزند. انزلیچی ها کمتر از گیلانی های دیگر می خندند. سخت دل میدهند و سخت تر دل می کنند.

روزگار بر همه مردمان یک سرزمین یکسان نمی گذرد. آدمها به نسبت گذشته تاریخی و فاصله شهرشان از پایتخت ها، بر خوان دارایی های کشور می نشینند. آبادانی جایی که در آن زندگی میکنند به چیز هایی مربوط و محدود است ولی برخوردشان با استفاده ها و محدودیت ها یکسان نیست. به نسبت روحیات ، توانایی و افق دیدشان تصمیم می گیرند . خیلی ها همیشه می مانند و بعضی ها به داشته ها نمی سازند و می روند. انزلی پر است از آدمهایی که قسمتی از خود را جا گذاشته و رفته اند. این آدمها در هر نقطه ای از ایران و جهان که باشند به طرز عجیبی دل در دلشان نیست که خبری از شهرشان بگیرند. وارش را برای همه کسانی ساخته ایم که در گوشه ای از جهان گم شده اند . آنهایی که می خواهند ردی از انزلی بگیرند و با چند کلیک ساده ، خیابان های بارانی و آسمان مه آلود خاطراتشان را زنده کنند .در وارش همه می توانند حرفشان را بزنند و در معرض  دید همشهریانشان قرار دهند. دلمان می خواهد پاتوق کوچکی ساخته باشیم برای انزلیچی هایی که انزلی را دیده اند و پنجره ای برای مردمی که هنوز ندیده اند.

 

 

-------

 

پی نوشت:

شما نیز میتوانید برای وارش مطلب بنویسید. کافی است مطلب خود را در فورمتuni code (UTF-8)نوشته و برای وارش بفرستید. مطالب پس از ویرایش در وارش قرار خواهد گرفت.

info@waresh.net