گاه نامه وارش

گاهی از بندر انزلی به روز میشود

گاه نامه وارش

گاهی از بندر انزلی به روز میشود

بنـــــــدر انزلـــــــی و وارش!

کیلومتر ها دور تر از پایتخت شهری هست که خانه هایش بیشتر از هر جای دیگر خیس میشوند. روز های بسیاری از سال زیر باران است و صبح های زیادی در مه فرو میرود. مردم شهر مدام به سقف و دیوار های خانه شان رنگهای شاد میزنند. اما دوباره فلز ها زنگ میزنند و باران ، سطح دیوار ها را می شورد و می برد.

نیاکان مردم شهر بیشتر به صید ماکیان  می پرداختند و با آدمهای آنسوی دریا، مراوده می کردند. از نخستین سالها، سینما و جریده و تلگرام داشتند ، اولین تشکیلات شهرداری ، اولین دبیرستان دخترانه و... جزو افتخاراتی است که مورخین به احتمال یا اطمینان نوشته اند . آنها هتل های زیبا و ساختمان های شکیل و پل های بزرگ ساخته بودند. در فضای باز بلوار، ارکستر موسیقی می نواخت و در سینما تاتر شهرداری پیوسته نمایش به روی صحنه می رفت.

روسها و ارامنه و بازماندگان مهاجرین لهستانی در کنار انزلیچی های مسلمان ، به خوشی یا سختی روزگار می گذراندند. خرده فرهنگ ها در هم ادغام می شدند و فرهنگ مردم شهر را شکل می دادند. انزلی شبیه جزیره ای است با تمام خصوصیاتی که جزیره ها دارند. از یک سو در آغوش بزرگترین دریاچه جهان و از سوی دیگر در کنار بزرگترین تالاب ها ، آرمیده است.

مردمش رفتار به خصوص و آرزو های بزرگ دارند. کافه های فراوان و قایق های رنگارنگ دارند. به علم اهمیت میدهند و به سیاست کم توجه اند. عاشق ورزش اند و متعصبانه پای تیمهایشان می جنگند.

دریا همانقدر که وسیع و دوست داشتنی و زیبا است ، مهیب و بی رحم و پر تلاطم نیز هست . عصاره ی رویارویی صیاد و دریا ، هنوز در خلق و خوی انزلیچی ها موج میزند. انزلیچی ها کمتر از گیلانی های دیگر می خندند. سخت دل میدهند و سخت تر دل می کنند.

روزگار بر همه مردمان یک سرزمین یکسان نمی گذرد. آدمها به نسبت گذشته تاریخی و فاصله شهرشان از پایتخت ها، بر خوان دارایی های کشور می نشینند. آبادانی جایی که در آن زندگی میکنند به چیز هایی مربوط و محدود است ولی برخوردشان با استفاده ها و محدودیت ها یکسان نیست. به نسبت روحیات ، توانایی و افق دیدشان تصمیم می گیرند . خیلی ها همیشه می مانند و بعضی ها به داشته ها نمی سازند و می روند. انزلی پر است از آدمهایی که قسمتی از خود را جا گذاشته و رفته اند. این آدمها در هر نقطه ای از ایران و جهان که باشند به طرز عجیبی دل در دلشان نیست که خبری از شهرشان بگیرند. وارش را برای همه کسانی ساخته ایم که در گوشه ای از جهان گم شده اند . آنهایی که می خواهند ردی از انزلی بگیرند و با چند کلیک ساده ، خیابان های بارانی و آسمان مه آلود خاطراتشان را زنده کنند .در وارش همه می توانند حرفشان را بزنند و در معرض  دید همشهریانشان قرار دهند. دلمان می خواهد پاتوق کوچکی ساخته باشیم برای انزلیچی هایی که انزلی را دیده اند و پنجره ای برای مردمی که هنوز ندیده اند.

 

 

-------

 

پی نوشت:

شما نیز میتوانید برای وارش مطلب بنویسید. کافی است مطلب خود را در فورمتuni code (UTF-8)نوشته و برای وارش بفرستید. مطالب پس از ویرایش در وارش قرار خواهد گرفت.

info@waresh.net  

نظرات 13 + ارسال نظر
یک دوست سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:25 ب.ظ

سلام . خیلی مطالب زیبا و جالب و غرور آفرین و احساس برانگیز بود. ممنون از زحمات شما.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:37 ب.ظ

خوشوقتیم
مطلب تاریخی مختصر - مفید اما زیبایی بود و اگر واژه نا مانوس مسلمان این پسوند تحمیلی را در کنار انزلیچی ّنمی آلودید بمراتب بیشتر با واقعیت سرو کار داشتید تا صوری و عامه پسند. چرا که دیگر واژگان ردیف شده در کنار انزلیچی ها بدرستی با ملیتهای مورد اشاره : روسها و ارامنه و لهستانیها که اتفاقا اشاره ای به کیش و دین و آیین شان هم نشده بخوبی خوانایی دارد و به جمله زیبایتان مفهوم میبخشد و ایفای نقش میکند اما پسوندی که با من انزلیچی و نیاکان من کاملا بیگانه است برازنده مردم آن ناحیه از جغرافیای زیبایمان نیست که بقول شما برخی شان قسمتی از خود را در آنجا جا گذاشته اند. بله دوست من وارش جان با همین چند کلیک بقول شما ساده من و ما با تمام آن قسمتهای جا گذاشته و نگذاشته مان درهم می آمیزیم که تلاش همان نیاکانی را که با امواج و طوفانهای نه فقط دریا بلکه دیوسیرتانی که اگر حتی نگاهی گذرا به همین کتابی که بعنوان تاریخ انزلی نوشته شده بیندازی اشارات خوبی هم به این پسوند تحمیلی شده اگر چه حتی مورخ و نگارنده اش(ع-ط) خود دستش به خون مبارزان انزلیچی هایی چون قاسملی ها آلوده است . گاهی اوقات لازم است که نیم نگاهی هم به آنسوی روشن تاریخ لااقل شهرمان بیاندازیم چون به اندازه کافی این واقعیات را تلاش کرده اند در تاریکی نگاه دارند. آری وارش جان انزلی فقط بولوار و تاترهای شهرداری و تاریخ باران و مه و رنگهای شاد و یا زنگ زده خانه ها و قایقهایش نبوده و نیست بلکه با تمام کم توجهی به سیاستهای سیاست ستیز و سیاست گریزش هم بوده و متاسفانه هست که تا حصول به آن در بر همین پاشنه خواهد چرخید. اما نیمه های دیگرمان و تمام آن قسمتهای بجای مانده مان باز خواهند گشت و انزلی و انزلیچی را به مانند و بهتر از گذشته با آبادانی و شکوفایی آنطور که برازنده و نگاهش به آینده باشد پی خواهد گرفت . خاخور جان
آبای جان دیر به دوروغا نیبه . تی ناز مره بایه .
گیل کٌر

مازیار چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:22 ق.ظ

دریا دلم گرفته - مرا از این گرفتگی رها کن . رها.....
درود بر پاتوق زیبا و دلنشین وارش
که مرتب توجه ما را به اصل خویش جلب میکند . نمی دانم
در این جزیره زیبا چه رمز و رازی نهفته که با تمام اجحاف و نا بخردی که در حق سکنه آن اعمال شده اینگونه علایق زیبای انسانی در لابلای نوشتار و گفتار دوستان موج میزند.
وارش جان ما گم نشده ایم عزیز بلکه عزیزانمان را بزور داغ و درفش وادارشان کردند که بظاهر گم شوند تا شاید مدتی بر عمر ننگین اشغالگریشان در سرکوب دستاوردهای همشهریان بیفزایند. اما زندگی مردم مقاوم در زیر فشار چیز دیگری را رقم خواهد زد. همانطور که بصراحت عنوان کردی و به گواه تاریخ مردم ما تا قبل از عقب گرد تاریخی تحمیلی فعلی ٍ اولین سینماها و تاتر و جراید و مدارس دخترانه و تلگرام و تشکیلات شهرداری و غیره....را بنا نهادند و علت هم درست همان بود که گفتی مراوده با آنسوی دریا که فئودالیسم را زدوده بود و با توجه به تاریخ ٍ کوچک جنگلی لباس خرافه از تن در آورد و با همیاری دیگر مبارزان بنام ٍ جمهوری گیلان بر پا داشت. حال ببین که فئودالها نه تنها برگشته اند که دستاوردها را نیز به توبره کرده و دانشگاه هم می بندند و دارند کمی اونطرفتر از انزلی مردم را سازماندهی میکنند که جنگ ترک و فارس راه بیاندازند. خیلی باید حواسمان را جمع کنیم . می خواهند ما را باز هم به فرقه های کوچکتر تقسیم کنند تا راحتتر دشمن هم شویم و متفرقتر که شدیم بیشتر از اینها خدمتمان برسند. گیل کر راست میگوید بخدا. میبینید تاریخ را چه کسانی دارند مینویسند.. علم خوب است اما تعصب را باید کنار گذاشت تا پتانسیل ما را به کج راه هدایت و مصرف نکنند. قرار است که در ۲ هفته آینده فاشیستهای آلمانی همزمان با شروع بازیهای فوتبال بنفع عنتری نژاد که منکر کوره های آدم سوزی آلمانیهای نازیست شده و به نفع تیم ملی ما در آلمان هیاهو کنند تا با این کار ضدیت با اسراییل جنایتکار را لوث کنند. در قسمت صید و صیادی فکر میکنم وارش جان دچار اشتباه شدی چون ((ماکیان)) را پرورش میدهند و منظور مرغ و جوجه و غاز و اردک و... است که اینروزها با استفاده از انواع سموم شیمیایی توسط انحصارات پلید و ضد انسان سرمایه داری به اپیدمی آنفلوآنزای پرندگان خانگی و وحشی ختم گردیده تا مردم جهان را به نابودی بکشانند همانگونه که با رواج انواع بیماریها به این کار مشغولند.
دم همه همشهریهای با معرفت گرم که در این جزیره زیبایی که دریا و مرداب آن را همچون نگینی درخشان حفظ کرده به مسایل انسانی اهمیت درخور توجه میدهند و تاریخ درست و با اصالتی را ترویج میکنند که صرف نظر از مرام و عقیده و دین و مسلک و ملیتٍ آینده بهتری را میکاود که فارغ از برتری نژادی و عقیدتی فقط و فقط به نژاد انسانی و برابر و یکسان می اندیشد و به همه انسانها فرصت دخالت و حضور در همه امور را آزادانه فراهم می آورد. تی جانا قوربان ٍ مازیار

تینا چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:54 ق.ظ

سلام من تینا هستم باید اعتراف کنم که متن بسیار عالی بود خیلی زیبا تونستین انزلی رو توصیف کنید ما که دور از شهر مون زندگی می کنیم دلمون براش خیلی تنگ میشه ولی وقتی وارد شهر مون میشیم احساس می کنیم که ضربان قلب مون بیشتر میشه احساس خوشحالی عجیبی به ما دست میده این احساس در هیج جای کشور به وجود نمی یاد
پس بیایم به انزلیچی بودن خود ببالیم و افتخار کنیم . من به نوبه خودم از شما تشکر میکنم باز منتظر مقاله های زیبا از شما هستیم میخواستم یک چیز رو صادقانه به شما بگم این نظر خودمه من معتقدم که ماچیزی به شما نداده ایم که از شما طلب کار باشیم همین که لطف می کنید با ادامه حیاط این سایت اسم انزلی رو زنده نگه می دارید باید از شما تشکر کنیم

گلبرگ پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:37 ق.ظ

سلام خسته نباشید
واقعا مطلب زیبایی بود مخصوصا برای ماهایی که کیلومترها دورتر زندگی می کنیم و با این متن من وقتی چشمم را بستم یک لحظه در رویا خودم را در انزلی دیدم با سایت شما من هر روز به انزلی سفر می کنم واقعا خسته نباشید و امیدوارم مثل waresh.comعمل نکنید.

مینا پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:44 ق.ظ

کلاس وارش دوباره بالا رفته . عجب ذوق و قریحه دلچسبی داشت این قلم و این بینش که مرا که انزلی را مدت کوتاهی است ترک کردم بشدت دلتنگ کرده. دوباره همراه سایر دوستان راهی کوچه باغهای محله ها ی غازیان و میان پشته و کوی واحدی و.....برد و خاطرات خوب و دوست داشتنی همسایگان و دوستان و فامیل و آشنایان را برایم تداعی و زنده کرد. ممنونم از همین مقدار تلاش . سعی کردم با همین جملات با شما همراه شوم تا نگویید تنهاییم. از سایر دوستان هم میخواهم که با اظهار نظرات خود ما را همراهی کنند که رفیقان وارشی مان هم بیشتر از اینها قوت گیرند و مایه بگذارند . این انتظار دوطرفه هست پس بیاییم فقط خواننده نباشیم و شما هم وقتی به اینجا سر میزنی با من و ما صحبت بکن .مگر من چی نوشتم که شما نمی تونی؟ تلاش بکن ترست میریزه باور کن. خوب دیگه برای سایر دوستان هم جا برای نوشتن باقی بگذارم . امیدوارم تعداد کاربران نظر دهنده از آمارهای قبلی پیشی بگیرد. یالا همشهری آستین بالا بزن و با هم گفتگو کنیم ببینم شما نظرت چیه . منتظر تماس با همشهریان مهربان و خوبم روزشماری میکنم. شب و روزتان خوش باد.

یه وارشی پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:43 ب.ظ

هیچکس نفهمید این متن تکراری بود! حالا میفهمم وارشیها چرا دغ کردن و حق داشتن. این متن همیشه تو درباره ما در وارش دات کام بود و حتی من یه بروشور از وارش دیدم که زیبا کار شده بود تو یه کاغذ زرد ساده و اما جذاب مثل وارش! دوستان همه به به چه چه افتادن!!!!! جریان چیه؟

پرستو پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:34 ب.ظ

چه تکرار جالبی بود. برای من که این متن تکراری را ندیده بودم فوق العاده جالب بود. شاید لازم باشد که آرشیو سالهای قبل را هم که دوستان وارشی از آن با خبرند ماها هم ببینیم تا دغ نکنیم. اما اگر متن تازه باشد بر ارزش وارش و دوستدارانش خواهد افزود. به هر حال برای تازه واردینی مانند من نوعی سفری بود به کرانه های دیار دوست داشتنی ام انزلی. مرسی

یک وارشی غربت نشین در اسکاندیناوی جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:09 ق.ظ

نقشه پشت صحنه شرکت زنان در مجامع ورزشی !
در راستای این که رییس جمهور مردمی و عزیزمان در اقدامی غافلگیر کننده دستور به ایجاد جایگاه ویِژه جمعیت اناث در ورزشگاه ها را داده اند و نظر به اینکه این موضوع باعث ایجاد اختلاف در بین علما گردیده است .لذا موارد ذیل جهت سلب الذنوب تقدیم می گردد .
1 .برادران ورزشکار زین پس به جای شورت و لباس آستین کوتاه -که هم از سویی فرهنگ برهنگی غرب منحط را به نمایش می گذارد و از سویی شورت های تنگ که از نمای دور هم آلت آن برادر محترم در حین هروله این سو و آن سو می پرد به خوبی قابل تشخیص و شمارش است و رویت آلت مرد توسط زن حرام است - می بایست با گرمکن گشاد و ترجیحا رنگ هایی که سبب تحریک نشود در ورزشگاه دیده شده و به مسابقه بپردازند.
2. جایگاه اناث می بایست در محلی قرار بگیرد که اگر سایر آحاد ملت سرشان را گرداندند نتوانند روی هیچ یک از اناث محترمه را رویت کنند .لذا پیشنهاد می شود از دو طرف چادری از جنس برزنت به طول سه متر و سه وجب سه انگشت بانوان را احاطه کند مبادا چشم نا محرم بر آن عفایف بیفتد خاصه آنکه در حین شادی و خنده باشند و بر همه روشن است که دیدن دندان های زنان مرد را لغزشی در دل پدید می آورد .
3.دروازه ای در ضلع مقابل ورودی آقایان جهت تردد اناث تشکیل شود تا زنان و مردان در حین عبور و مرور به ورزشگاه با یکدیگر مواحه نشوند و خدای نکرده در یک صف نباشند که سبب سایش و مالش افراد یه یکدیگر شود .
بهتر است اناث با فاصله نیم ساعت دیرتر از ورزشگاه خارج شوند
4. اگر زنی به هنگام زدن گل بایستد و برقصد باید همانجا حکم حد بر او اعمال شود تا عبرت سایرین گردد و گویند زنی که در هوای آزاد به رقص آید مانند ماری است که در ویل کافرین را همدم خویش می کند .
5.بانوان عزیز جهت تشوق بازیگران تنها از نام خانوادگی آنان استفاده کرده و نام کوچک آن مرد را بای نحو کان بر زبان جاری نکنند .
6.برادران عزیز به جهت تردد نوامیس ملت غیور در ورزشگاه از دادن شعارهایی حاوی مضامین خواهر و مادر - شیر سماور -اگزوز خاور و هر چیز دیگر که بتوان از آن تمثیل به آلت تناسلی خاصه ذکور زد خودداری کنند . جهت تخلیه عصبیت تنها فریاد بزنند و به فحش هایی همانند پدر سگ توله سگ الاغ و ذکر سایر حیوانات غیر از حیوانات حرام گوشت استفاده کنند .
باشد که با توجه به موارد فوق از معصیت به دور باشیم .
پی نوشت : برادران و خواهران عزیز اگر مطلبی به ذهنشان می رسد یاری دهند .
دم هر چی وارشی غربت زده را عشق است.

میترا جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:35 ق.ظ

دانشجویان ایران - تهران
سرویس: فرهنگ و ادب - ادبیات
محمود اعتمادزاده (م. به‌آذین) - مترجم پیشکسوت - امروز، دهم خردادماه 85، درگذشت.
فرزند وی با تایید این خبر به خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، گفت: پدرم امروز پیش‌ازظهر بر اثر ایست قلبی در بیمارستان آراد تهران درگذشت.
وی با اشاره به این‌که او پس از حدود سه روز بستری بودن دوباره در بیمارستان درگذشته است، اضافه کرد: برنامه‌ی مراسم تشییع و خاکسپاری او هنوز مشخص نیست.
محمود اعتمادزاده (به‌آذین) در سال 1293 خورشیدی در شهر رشت به دنیا آمد و آموزش ابتدایی و متوسطه را در شهرهای رشت و مشهد و سپس در تهران ادامه داد. او در سال 1311 جزو دانشجویان اعزامی ایران به فرانسه رفت و تا دی‌ماه 1317 در فرانسه ماند و از دانشکده مهندسی دریایی بِرِست (Berest) و دانشکده مهندسی ساختمان دریایی در پاریس گواهینامه گرفت.
او درباره عنوان «به‌آذین» در جایی گفته است: «به‌آذین» را من در سال 1322 هنگامی بر خود پسندیدم که هنوز افسر نیروی دریایی بودم و نمی‌توانستم آشکارا در مطبوعات قلم بزنم. انضباط ارتشی مجازش نمی‌شمرد. این نام نخستین‌بار در روزنامه «مردان کار» به‌کار رفت که مهندس احمد زیرک‌زاده به راه انداخته بود، و او دو سالی می شد که با درجه سرگردی ارتش را ترک کرده بود. باری روزنامه دوام نیاورد، ولی نام «به آذین» در فعالیت سیاسی و ادبی‌ام برجا ماند. این نام را من خود سکه زده‌ام. الگوی من در این نام‌گذاری واژه «به‌دین» بود که برآن زردشتیان شناخته می‌شوند، آذین همان آیین است به معنای دین، «به‌آذین» نیز همتای «به‌دین». اما پذیرش این نام به هیچ رو از سر ایمان به دین آریایی زردشت نبود، هرچند که تعهدی آرمان‌خواهانه، با خود داشت. آیا من در زندگی دراز خود توانسته‌ام بدان وفادار باشم؟ نمی دانم. قضاوت با مردم است.
به آذین با چاپ داستان‌های بی‌شمار و ترجمه‌های باارزشی از آثار مشهور جهانی از برجسته‌ترین چهره‌های ادبیات معاصرمان محسوب می‌شود. در این‌باره به بابا گوریو، زنبق دره، رم ساغری، دختر عمو بت از اونوره دو بالزاک، اتللو و هاملت از شکسپیر، ژان کریستف و جان شیفته از رومن رولان، دن آرام و زمین نوآباد از میخائیل شولوخوف، استثنا و قاعده از برتولت برشت و... می‌توان اشاره کرد.
علاوه بر ترجمه، آثار متعددی ازجمله داستان، پژوهش و نقد را هم تالیف کرده است که ازآن جمله به کمدی انسانی نوشته‌ی بالزاک، درباره ترجمه، پیش از عمل، خاطراتی درباره مایاکوفسکی، واسکا، دانش ژنتیک و مساله زندگی، امتحان (داستان)، من و تو، راه‌ها، آنها برای میهن جنگیدند، پراکنده، به‌سوی مردم، دختر رعیت، نقش پرند، مهره مار، شهر خدا، از آن‌سوی دیوار، خانواده امین‌زادگان (رمان ناتمام)، معراج پیام نوین، منتخب داستان‌ها، از هر دری سخنی که سه مجلد آن تاکنون چاپ شده، بر دریاکنار، قالی ایران، گفتار در آزادی و مقاله‌هایی در زمینه نقد ادبی و تاریخی در مجله‌های صدف، کتاب هفته و پیام نوین اشاره کرد. به‌گزارش ایسنا او در عرصه روزنامه نگاری نیز فعال بوده و مدتی سردبیر پیام نوین و کتاب هفته (مربوط به سال‌های پیش از انقلاب) بوده است.
به‌آذین به همراه جلال آل احمد در سال 1347 بنیان کانون نویسندگان ایران را بنا نهاد. وی در نخستین بیانیه کانون با تصویر شرایط خفقان حاکم بر فضای سیاسی، اجتماعی ، فرهنگی کشور توسط رژیم ستم‌شاهی به جنگ با آن پرداخت و وظیفه انسانی هر ایرانی را مبازه برای آزادی دانست. بخشی از نخستین بیانیه‌ی کانون نویسندگان ایران را نیز او در آن دوران خفقان نوشته است: «منی که به سانسور اندیشه و گفتار خود تن می‌دهم، منی که به بهانه‌ی ترس،از یک طرف، و قدرت قاهر از طرف دیگر در امور شهر و کشور خود دخالت نمی‌کنم، رای نمی‌دهم، انتخاب نمی‌کنم و انتخاب نمی شوم، تجاوز را می بینم و دم نمی زنم، منی که باید بروم و در برابر میزی بنشینم و حساب عقیده‌ی خود را و ایمان خود را، حساب دوستی‌های خود را و دشمنی‌های خود را، حساب دیروز و امروز و فردای خود را به بیگانه‌ی سمجی که نماینده‌ی قدرت قاهر روز است پس بدهم، اهانت ببینم و زیر ورقه‌ی اهانت را به‌دست خود امضا کنم، من شاید آزادی را بفهمم، ولی جرات آزادی ندارم. نقصی، علتی در شخصیت انسانی من است که اگر بر آن آگاهم، هرچه زودتر باید به جبران آن برخیزم؛ وگرنه شایسته‌ی نام انسان نیستم.»
این مترجم به‌عنوان یکی از سازمان‌دهندگان برگزاری ده شب شعر و سخنرانی در انجمن فرهنگی ایران و آلمان (انستیتو گوته) در مهرماه سال 1356 مطرح بوده است.
به‌آذین درباره وظیفه‌ی هنر و ادبیات گفته است: «... که می‌توان و باید به یاری هنر جامعه را دگرگون کرد و شاعران و نویسندگان در برابر مردم و تکامل اجتماعی متعهد و مسوول هستند...»
لازم به ذکر است که به آذین را حاکمان فعلی زودتر در زیر شکنجه کشته بودند همان موقعی که توده ای ها را در سال ۱۳۶۱ دستگیر کردند و به تلویزیون کشاندند . به هر رو این پیر مترجم ۹۲ ساله ایران - گیلانی و از دیار مبارز رشت بود که جا داشت وارش چیزی مینوشت و از عمری تلاش که بی شک بسیاری از مبارزان ایران و بخصوص گیلان از آن بی بهره نماندند یاد ی میکرد و حرمت نویسندگی و قلم را بجای می آورد. بی شک نام به آذین علیرغم لغزشهایش در زیر تیغ دژخیمان شاه و شیخ و بقول خودش اشتباه پیوستن آخرین بارش به لاشه متعفن و خیانت بار حزب توده در تاریخ مبارزان بنام و از مشاهیر بزرگ ایران بثبت خواهد رسید . یادش گرامی و تسلیت به اهل قلم و هنر مردمی باد.

دامون یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:58 ب.ظ

دوست عزیز در جایی از متنی که نوشتید گفته اید که مردم
انزلی به سیاست کم توجه اند.امیدوارم که این یک اشتباه
تایپی بوده باشد~در غیر این صورت یا شما انزلی چی نیستید
ویا به عمد چنین چیزی نوشته اید~در هر صورت تا جایی که ما از تاریخ انزلی مدانیم مردم انزلی همیشه در مسایل سیاسی
نقش مهمی داشته اند ودارند واز کودتای ۲۸مرداد ۴۲ گرفته تا
خواسته های صیادان پرتلاش وسختکوش انزلی که همیشه از
طرف دولتهای وقت سرکوب وبه خاک و خون کشیده شده اند
ضمنآ توجه داشته باشید که این مطالب را کسی می نویسد که انزلی چی نیست!!!

پژمان دوشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:33 ب.ظ

راستی در مورد عکسهای مصلحتی حذف شده کمی بیشتر توضیح بدین لطفا.

amin چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:11 ق.ظ http://www.varg.ir

سلام رفقا. واقعا دمتون گرم و خسته نباشید. من لاهیجانی هستم. اما رفقای خوبی از بندر انزلی دارم. خواستم بگم که اون زمانی که مردم ایران نمی‌دونستن تاتر چیه، توی انزلی بهترین گروه‌های تاتر، نمایشنامه‌های معروف رو روی صحنه می‌بردن. اون زمان که برای نقش زن‌ها از مردان معروف به زن‌پوش استفاده می‌کردند، بازیگران مطرح زن روی صحنه هنر انزلی فعالیت می‌کردند.
من هیچ وقت فوتبال‌دوست نبودم و اصلا پی‌گیرش نیستم. اما همیشه، سرگذشت ملوان برام مهم بوده. ملوان یه جورایی تیم گیلانه.
ما گیلک‌ها باید به انزلی‌چی‌ها یا به قول رفقای انزلی‌چی‌ام «ابای‌»ها افتخار کنیم. مدرنیسم اروپایی از دروازه انزلی وارد سرزمین گیلکان شد.
خوشحال می‌شم سری به سایت ورگ بزنید. ورگ پایگاهی برای تمام گیلکان گیلان و مازندرانه. وبلاگ و سایت خوب وارش رو در بخش وب‌مجی (وب‌گردی) ورگ معرفی کردم. یاعلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد