گاه نامه وارش

گاهی از بندر انزلی به روز میشود

گاه نامه وارش

گاهی از بندر انزلی به روز میشود

یادواره

نظرتان را راجع به یکی از موضوعات زیر بگویید:

 

1-     شنبه بازار ، بازار ماهی فروش ها ، اداه دخانیات

2-     پل انزلی ، دبیرستان فردوسی ، میان پشته

3-     کلیور ، آبکنار ، کپورچال

4-     آخر خط ، زمین طیاره ، بی بی حوریه

5-     انرژی هسته ای ، ایران ، جام جهانی

نظرات 19 + ارسال نظر
علی شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:49 ب.ظ http://sarayefarda.persianblog.com/

سلام. من تهرانی هستم و فقط یکبار به انزلی سفر کردم اونم زمانیکه من حدود ۱۳ سال بیشتر نداشتم. ولی عاشق این شهر هستم یه حال و هوای خاصی داره و برام خیلی عجیب و در عین حال جالبه. همیشه از دیدن عکسهای این شهر لذت می برم. من در حال حاضر برای فرصت مطالعاتی در استرالیا هستم. در هر صورت سایت خیلی جالبی دارید. دست همه شما را به گرمی می فشارم. یا علی

گیل کٌر یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:31 ب.ظ

خوشوقتیم
چرا فقط نظرمان را راجع به یکی از موضوعات (۵-مورد ..مورد اشاره) بگوییم و چرا همه یا بیشتر از اینها هم اگر موادی هست نیافزاییم؟
۱- شنبه بازار = محل کسب و کار سنتی زحمتکشترین اقشار جامعه سنتی و در امتداد بازارهای محلی دیگر گیلکستان یکشنبه و دوشنبه و احیانا سه شنبه بازار و غیره..که هر روز عرصه را با کمک دزدان سر گردنه حاکم برایشان تنگتر میکنند.

بازار ماهی فروشان= محل سود بیشتر سماکانی که با حمایت حامیان زراندوز حاکم سیه روزی صیادان زحمتکش را نظاره میکنند تا اگر وقت کنند با تبانی یکدیگر بیش از اینها نسلشان را بخشکانند...
اداره دخانیات =محل دود کردن پول ملتی که هرگز ندانستند که از این اداره چه چیزی عاید خود و شهر بلازده شان شده است نه آنزمان که ایستگاه رشت-انزلی در جلو درب ورودیش قرار داشت و نه اکنون که نه شلی را عصا میدهد و نه کوری را شفا

۲- پل انزلی= محل آزار و اذیت دخترکانی که در سیستم مردسالار و پدر سالار به هنگام عبور و مرور معمول از حد اقل مصونیت بدست زن ستیزان حامی سیستمهای یاد شده برخوردار نبوده و بسیاری موارد با تحقیر و آزار جنسی مواجه میشدند و میشوند چه آنموقع که نفتکشهای نوبل ذاقوت به هنگامی که پل بالا میرفت تا به نفت انبار اداره نوغان آمد و شد کند و چه در مواقعی که مهناوهایی که تحقیر خود در ارتش نیروی دریایی را با انتقام از این دخترکان جبران مافات میکردند و چه مواردی که در حال حاضر اظهرالمن الشمس است و...

دبیرستان فردوسی= یاد آور کلاسهای روزانه و شبانه ای که علیرغم تمام حساب و کتابها پس از قبولی برای بعضی و ردی برای بعضی دیگر در خرداد و شهریور های دلهره آورش با معلمان نازنین و زحمتکش و سخت کوش و عده ای هم البته نوچه های حاکمان وقت و منفورش چه با ادغام نظام قدیم و جدیدش و چه با همشهریان مهربان و دوست داشتنی هر دو گوشه پل هایش که قرار بوده با تعلیم و آموزشش آینده را بهتر رقم زنند اما تنور جبهه های ضد بشری طرفین ۸ ساله گویا پرورشش را با تشییع هدیه های حاکمان فارغ التحصیلش را به ارمغان آورد .....
میان پشته=محل تماشای مسابقات زنده یادان قهرمانی نظیر سیروس قایقرانها و...چه از مواقعی که سالاخانه در حاشیه مردابش آب جزیره قلم گوده را می آلود و دشمنان مردم زحمتکش این حوالی را آماج گلوله های جنایتکارانی نظیر دوره آبادی ها ...که صیادان این محل را در بغل خانواده هاشان بگلوله میبستند... و میبندند و چه هزاران مصیبت ترافیکی و تخریب قصر تاریخی این محل و به کور غوغو تبدیل کردن آن و به قهقرا کشاندنش و...

۳-کلیور= محل به عقب ماندگی وادار ساختن مردم صبور و زحمتکشش برای به تعزیه کشاندن و با بوی زباله این انسانهای شریف را آزار رساندن و اجساد و آثار قربانیان بی نام و نشان مبارز را دزدانه در گورهای جمعی در حواشی آن دفن کردن و دمار از گرده مردم نازنین این سامان کشاندن و در بی حقوقی کامل نگهشان داشتن و........

آبکنار و توابع....= محل زیست روشنترین مردمی که با مقاومت و عدم سازش حماسه می آفرینند و همواره در طول قرنی از مبارزه دست رد بر سینه ناکسان زده اند و همچنان علیرغم تمامی جنایات بی حد و حصری که در حقشان شده پایداری میکنند و بیدارند و....در خط مقدم......

کپورچال= محل عبور و اطراق یاران خسته و بیدار دلانی که چه در استراحتگاههای کارگرانش با صبوری همیشگیش میزبانی از مهاجران جنوبی مان را پذیرا بود و چه شاهد شهیدان زنده ای که جهنمیان قرار بوده با اتوبوس مرگ راهی وادی حیرانش کنند و.........
۴-آخر خط= محل تلاقی فقر و ثروت و به صف کردن انسانهای شریفی که ناشی از نابسامانیهای موجود بیش از نقاط دیگر به فلاکت سوق داده شده اند و در عین حال حضور دائم ساکنین استواری که علل و چرایی نابسامانیها را به صراحت برملا و برای بقاء خود و هم محلی ها به چاره نهایی می اندیشند و بهمراه دیگر همشهریان شریف و زحمتکش برای بر افتادن ریشه فساد در هماهنگی روز باز سین روز شماری میکنند...

زمین طیاره= از بالون سارایی - از این محل دیگر خبری نیست و خوب شد لااقل اگر از غازیان به آن عظمتی حرفی بمیان نیاوردید از این یکی که دیگر اثری از آن نمانده یادی کردید!!!!!!!!

مادام حوریه= بقول زنده یاد سیروس وسایلی که میگفت من لوتکایم ر ا زیر انجیر دار آن میبستم حال چگونه است که مادام نوه و نبیره فلانی میشود که شرحش مفصل است تا بعد....

۵-از انرژی هسته ای= آنقدر در قسمت نظرات ستون ارسالی پاسخی به وارش دوستان خوبی بنامهای محمد و مازیار خوب نوشته اند که کفایت میکند و امیدوارم بیشتر شاهد اینگونه نوشتار زیبای یاران باوفای وارشی باشیم...

اما جام جهانی=من فکر میکنم که جزو معدود کسانی باشم که از باخت ایران خوشحال نشدم اما ناراحت هم نیستم چون این انسانهای شریف و زحمتکش تیم به اصطلاح ملی!! که راجع به ملی !!!بودنش البته به اندازه کافی بحث داشته ایم اما متعجبم که چگونه طفلکی ها تا همانجا(حضور در جام جهانی) خودشان را با این وضع و اوضاع بالا کشیدند.!! امیدوارم که پتانسیل مردم بجای حمایت از این یا آن تیم به جای هیاهوی مجازی به کانالهای اصلی معطوف و مصرف شود و نه در غائله هایی که برای ما مهیا میکنند . دشمن نباید میدان نبرد را تعیین کند و این مردمند که نهایتا بیرق پیروزی را با بزیر کشاندن دشمن واقعی و نه خیالی به اهتزاز در خواهند آورد. چنین باد.

AMIR یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:55 ب.ظ

خیانت ما
امیر عربى
ما خیانت کرده ایم. ما خیانت کرده ایم به همه آن بچه هایى که فروردین ۸۴ به استادیوم آزادى رفته بودند و با آرزوى حضور ایران در جام جهانى تیم ملى را تا پاى جان تشویق کرده بودند و همان جا مرده بودند و آرزوهایشان را در راهروهاى ورزشگاه دفن کرده بودند و به خانه باز نگشته بودند تا ایران را در جام جهانى ببینند.
ما خیانت کرده ایم به آنها و البته همه ایرانیان. ما مى دانستیم در این فوتبال چه خبر است و به بهانه حمایت از تیم ملى ننوشتیم. مى دانستیم از مربى اى که در مقابل ضعیف ترین تیم هاى آسیا یک گل مى زند و چهل پنجاه دقیقه دفاع مى کند، چیزى در نمى آید، اما ننوشتیم. نوشتیم اما کم نوشتیم. این آخرى ها همه مان بى خیال شده بودیم و عقلمان را به احساسمان فروخته بودیم. راستش اعتقاداتمان را در رویاهایمان غرق کرده بودیم. مى دانستیم که فلان بازیکن در تمرینات به بهمان بازیکن پاس نمى دهد و مى دانستیم که هر دوى اینها باید در جام جهانى کنار هم بازى کنند و نمى پرسیدیم آخر بین دو بازیکنى که در تمرینات به هم پاس نمى دهند، چگونه هماهنگى به وجود مى آید. ببخشید. از همه شما عذر مى خواهیم. مى دانیم که پس از شکست مرثیه سرایى کردن هنر نیست. به خدا مى دانیم که وقتى درخت مى افتد، تبرزن هم زیاد مى شود. حالا چه اشکالى دارد که ما هم یکى از آن تبرزنان باشیم؟ آخر چرا نباید از این همه آدم که عاشقانه زل زده بودند به صفحه تلویزیون و دل توى دلشان نبود، بپرسیم: با چه استدلالى منتظر پیروزى ایران بودید؟ مى خواهیم از تو بپرسیم: مگر مربى تیمت را نمى شناختى عزیزم؟ مگر نمى دانستى که با یک آدم ترسو طرفى که حتى از سایه اش هم مى ترسد و نامش حتى از نام بازیکنان گمنام ایران هم کوچک تر است؟ مگر به این نرسیده بودى که او حتى در بازى با تیم هاى باشگاهى هم على دایى را نیمکت نشین نمى کند؟ مگر بازى هاى تیم ملى را ندیده بودى و نفهمیده بودى او طرفدار فوتبال چرک و کثیف است و فوتبال پرشور و اشتیاق ایرانى را دوست ندارد؟ واقعاً چه انتظارى داشتى؟ قرار بود با این مربى و با این همه بازیکن که غرور از سرتا پایشان مى بارد چه اتفاقى بیفتد؟ ما به تو هم خیانت کرده ایم برادر. چند روزى بود که مى دیدیم فلان ستاره که زیادى احساس جادوگرى به او دست داده در تمرینات براى این و آن شاخ و شانه مى کشد، سینه اش را مى دهد جلو و مى گوید: «من بازیکن فلان باشگاهم.» اما ببخشید، نمى خواستیم جو اردوى تیم ملى را به هم بزنیم و ننوشتیم. ما به رسالت خودمان خوب عمل نکردیم. مى دانستیم که بین رئیس سازمان ورزش و رئیس فدراسیون فوتبال چه مى گذرد، اما عکس این دو را چاپ کرده بودیم که همدیگر را بغل کرده بودند و مى خندیدند. به ما مى خندیدند. اصلاً براى چه باید مى بردیم؟ براى این که این دو نفر که مدیریت و تیم ملى و رویاهاى ما را فداى جنگ هاى فامیلى خود شان کرده اند بیایند جلوى دوربین ها ژست بگیرند و موفقیت ها را به نام خودشان بزنند؟ شما بگویید: براى چه باید مى بردیم؟ مربى مان از مربى حریف بزرگ تر بود؟ بازیکنانمان از بازیکنان حریف بزرگتر بودند؟ اساس و بنیان فوتبال مان درست تر از پرتغالى ها بود؟ لیگمان از لیگ آنها پویاتر بود؟ ستاره هاى مان منش ستاره هاى آنها را داشتند؟آخر دلمان را به چه چیزى خوش کرده بودیم؟
یاد حرف آرى هان افتاده ایم که مى گفت ارنست هاپل به ما شخصیت مى داد و به ما یاد مى داد که با مردم چگونه برخورد کنیم. کاش حالا که برانکو به بازیکنان ما فوتبال بازى کردن یاد نداده، لااقل به آنها یاد مى داد که چگونه باید رفتار کنند. اینچنین شاید وقتى آن ستاره به دلیل بازى ضعیفش از زمین بیرون کشیده مى شد لگد نمى زد به ساک کناردست سرمربى. که این لگدى بود به تمام آرزوهاى ما.
به خدا باید خجالت بکشیم. کار آنگولا که ما به آن مى خندیدیم، به دور سوم کشیده شده و ما در همان دور دوم حذف شده ایم. حالا هم همه لابد منتظرند که آنگولا را ببریم و دور افتخار بزنیم. راستش ما منتظر چنین بردى نیستیم. مى خواهیم آرزو کنیم که آنگولا، ایران را ببرد. آنها زحمت کشیده اند و ما نکشیده ایم. لااقل بلدند که بیایند و در زمین حریف حفظ توپ کنند. ما همین را هم یاد نگرفته ایم. فقط بلدیم بزنیم زیرتوپ و آخرش بگوییم با اختلاف دو گل به پرتغال باخته ایم. اى کاش فوتبال بازى مى کردیم و مى باختیم. دوستان مى گویند خوب بازى کردیم. کثیف بازى کردن و زیر توپ زدن و خطا کردن و وقت بازى را کشتن، خوب بازى کردن است؟ به آمار بازى نگاه کنید، پرتغال ۱۰ موقعیت گل داشت و ما یک. چه بازى پایاپایى؟!
حالا که داریم اینها را مى نویسیم، خیلى دیر شده، اما ببخشید، ما هم مثل شما فریب خورده بودیم. شایستگى ما همین بود: باید در دور دوم حذف مى شدیم که شدیم.
حالا هم با خیال راحت مى نشینیم و از جام جهانى لذت مى بریم و تیم هاى دوست داشتنى مان را تشویق مى کنیم. یکى از این تیم هاى دوست داشتنى همین پرتغال است و این خودش حقیقت تلخى است.
امیر عربی

عزیز دوشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:55 ب.ظ

به به وارش جان تی دست درد نوکونه . بلا می سر. عجب حالی بدایی آمارا با ا نوار زیبای حسن خوشدلا امرا . تمام آبایانا جانا قوربان بوشوم کی ا قوربتا میان امارا چاکودید بمولا. شیمی ناز مرا بایه . چاکرا تمام همشهریهای با حال. امی سلام گرم به آبای خوشدل برسانید ایتا ماچی محکم امرا.
عزیز و چندا از جاغلان آخر خط از سوعد و نروژ.

کوچ آبای چهارشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:50 ق.ظ




این هم گند زدن یکی دیگر از مسئولان در انظار جهانیان:
ایران ورزشى- وقتى خبر برخورد فیزیکى مسؤول کمیته فرهنگى فدراسیون فوتبال با یکى از خبرنگاران اعزامى به آلمان را شنیدیم به شدت متعجب شدیم! مگر ممکن است چنین مقام مسؤولى در فدراسیون فوتبال که عهده دار یکى از ظریف ترین و در عین حال خطیرترین وظایف موجود است با یک خبرنگار کتک کارى کند؟... اما متأسفانه این اتفاق تلخ افتاد و محمدعلیپور پس از جر و بحث با یکى از خبرنگاران باتجربه با او به زد و خورد پرداخت. اصل ماجرا از این قرار است که خبرنگار مربوطه به علیپور رجوع مى کند و از او مى پرسد: «۳ میلیون تومان پول گرفتید اما چه کار مثبتى انجام دادید!؟ جز اینکه پیراهن تیم ملى را به تماشاگران ایرانى فروختید؟!...» علیپور که از این سؤال عصبانى شده بود در یک واکنش سریع مى گوید: «چه کسى این حرف را زده است؟ اگر مى توانى مدرک بیاور!» خبرنگار باتجربه که قصد داشت تحت هر شرایطى حرف خود را ثابت کند به سرعت چند ایرانى را به عنوان شاهد صدا مى کند و آنها را روبروى علیپور قرار مى دهد.
سپس از تک تک این افراد مى پرسد: «این پیراهن ایرانى که به تن دارید چند خریده اید؟» ایرانى هاى فوتبالدوست هم قیمت پیراهن هایشان را گفتند و همین مسأله باعث خشمگین شدن علیپور شد. مسؤول فرهنگى فدراسیون از این قضیه متعجب شده و در نهایت و در میان ناباورى همگان کار به زد و خورد مى کشد! متأسفانه این برخورد فیزیکى در حال کشیده شدن به جاهاى باریک بود که علیپور کوتاه آمده و صحنه را ترک مى کند! ایرانى هاى حاضر در محل که از مشاهده این صحنه به شدت متعجب شده بودند به مدت چندین دقیقه مات و مبهوت به یکدیگر نگاه کرده و آنها هم صحنه را ترک مى کنند! با توجه به شرایط و سرعت انتقال اخبار در وضعیت کنونى طبیعى بود که این خبر خیلى زود به ایران برسد و همگان از آن مطلع شوند. بررسى و موشکافى کلى این قضیه نیاز به بررسى بیشتر و برگشت تیم دارد اما آنچه مسلم است اینکه چنین برخوردهایى آن هم در جام جهانى به دور از شأن یک فرد فرهنگى و یک خبرنگار است.

شمالی چهارشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:59 ق.ظ

اندر احوال اجرای ورزشهای رزمی در زمین فوتبال جام جهانی!!

در غالب اوقات منفی در جام جهانی پیش بوده ایم و از این زاویه نیز از جام اخلاق!! هم بی نصیب ماندیم.


فیگو: از کعبى دلخور نیستم

روى گونه راست صورت کاپیتان تیم ملى پرتغال احتمالاً تا پایان جام هجدهم خراشى موجود است که پدیدآورنده آن حسین کعبى بود. گرچه ایرانى ها خوش شانس بودند که داور فرانسوى آن حرکت خشن حسین را ندید اما خبرنگاران هنوز آن صحنه را فراموش نکردند. دیروز یکى از خبرنگاران آلمانى از فیگو پرسید: «شما از بازیکن شماره ۱۳ ایران دلخور هستید؟» او بلافاصله جواب داد: «نه، آن حرکت را به حساب بى تجربگى او مى گذارم.» فیگو اعتقاد دارد که بازیکن خوش شانسى است: «شانس آوردم که ضربه مدافع ایران به جاى شقیقه به صورتم اصابت کرد. در آن لحظه درد شدیدى را احساس کردم. پس از بازى بیشتر دوستانم در تیم پرتغال خوشحال بودند که این ضربه سلامتى ام را به خطر نینداخته است.» به هر حال فیگو آن لحظه را به زودى فراموش خواهد کرد اما براى ما ایرانیان به دلیل نبود برترى در بازى فنى این جور صحنه ها همیشه خاطره انگیز است.

جنجال لگد کعبى

داور مشهور و بازنشسته ایتالیایى در گفت وگو با روزنامه بیلد آلمان، حرکت حسین کعبى مدافع تیم ملى ایران بر روى لوئیس فیگو کاپیتان تیم ملى پرتغال را بیشتر شبیه به یک تکنیک رزمى دانست! پیر لوئیجى کولینا گفت: حرکت کعبى به طور قطع حکم اخراج داشت. این ضربه بسیار خطرناک بود و به جاى تکنیک هاى فوتبال بیشتر به هنرهاى رزمى شباهت داشت. پابلو مسترونى دیگر کارشناس داورى فوتبال در گفت وگو با تلویزیون آمریکا نیز گفته است: حرکت کعبى دقیقاً تکنیکى از ورزش کونگ فو بود و به هیچ وجه شباهتى به فوتبال نداشت. در ادامه این گزارش روزنامه بیلد به بیان گفت وگوى اورس مایر داور معروف فوتبال آلمان با تلویزیون ZDF آلمان پرداخته است. وى پس از تحلیل داورى بازى ایران و پرتغال در این تلویزیون تصریح کرد: داور فرانسوى این بازى باید حسین کعبى مدافع راست تیم ملى ایران را به خاطر این حرکت خشن روى فیگو اخراج مى کرد. وى افزود: داوران حاضر در جام جهانى بایستى با چنین بازیکنانى برخورد قاطع داشته باشند که دیگر هیچ کس اجازه انجام چنین رفتارهاى خطرناکى را به خود ندهد. مایر ادامه داد: اگر ضربه پاى کعبى به جاى صورت به شقیقه فیگو برخورد مى کرد او دچار خونریزى مغزى مى شد. بر اساس این گزارش حرکت کعبى به قدرى خشن بوده که در برنامه هاى تلویزیونى ویژه جام جهانى آلمان، ایتالیا و انگلستان بارها پخش شده است. در پایان این گزارش نیز ذکر شده است: «فیفا چه زمانى مى خواهد تصمیم منطقى درباره این گونه حرکات خشن بگیرد.»

سیروس چهارشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:05 ق.ظ

اوضاع و احوال فوتبال ایران در آلمان

در انتظار ماه عسل بعد از شکست






نکته
اعتراض هاى خفیف برانکو البته بعد از بازى مقابل پرتغال بیشتر شده و این درحالى است که واقعاً رفتار بعضى از بازیکنان غیرحرفه اى و آزاردهنده است. از لابى هتل و چشم اندازى که به ساختمان دیگر و اتاق هاى مربوط به بازیکنان وجود دارد مى شود بعضى از رفتارهاى عجیب بازیکنان را دید. بعضى ها از نرده بالکن آویزان شده اند و بى هدف اطراف را مى پایند و
بعضى ها هم مغرور و سرد از حیاط به سمت استخر یا سونا مى روند.

گروه ورزش، آرش راهبر- آلمان:برانکو ایوانکوویچ روى مبل تکیه داده و لابى زیباى هتل کرونه را ورانداز مى کند. صورتش گل انداخته و لبخند خفیفى روى صورتش پیدا است. در کنارش اعضاى خانواده اش نشسته اند. «وسنا» همسرش، «میا» دخترش و «هربوى» پسر جوانش از اینکه چند روزى کنار پدر هستند خوشحال و راضى به نظر مى رسند. چیزى نمانده که هجران چهار ساله پدر پایان بگیرد و کانون خانواده دوباره گرم شود. هربوى پیراهن سرخ رنگ تیم ملى را مثل پدر پوشیده و سعى مى کند توى چشم باشد و ایرانیان مقیم هتل و حتى کسانى که از بیرون براى دیدن اعضاى تیم ملى آمده بودند را به خود جلب کند. این اتفاق هم معمولاً مى افتد و ایرانیان حاضر در هتل بدشان نمى آید عکسى با خانواده برانکو آن هم بدون چلنگر بگیرند.
نکته جالب اینجا است که برانکو هم در چند روز اخیر بیشتر با هواداران تیم ملى گرم مى گیرد و حتى از کلمات فارسى بیشترى براى ارتباط برقرار کردن استفاده مى کند. البته پشت این حس و حال لایه هایى از خشم و اعتراض هم وجود دارد، اعتراضى که از رفتار بعضى از بازیکنان سرچشمه مى گیرد. کمى آن طرف تر فخرالدین داود بگوویچ مربى دروازه بان ها مشغول بحث با یکى از خبرنگاران نزدیک به کادر فنى تیم ملى است و با ایما و اشاره مى گوید که بازیکنان ایرانى ظرفیت اردوى طولانى مدت را ندارند و بعد از چند روز از حال عادى خارج مى شوند و رفتارهاى عصبى از خودشان نشان مى دهند. برانکو هم اتفاقاً نسبت به واکنش بعضى از بازیکنان در مورد نیمکت نشینى یا تعویض شدن ناراحت بود و از اینکه حرمت و موقعیت سرمربى حفظ نمى شود گله مى کرد. یکى از جملات برانکو را چلنگر این طور ترجمه کرد: «در مملکت شما رسم خیلى خوبى هست که همه به بزرگتر احترام مى گذارند. اما بازیکنان ملى شما این طور نیستند. بعضى از آنها حرمت هیچ کسى را حفظ نمى کنند.»
اعتراض هاى خفیف برانکو البته بعد از بازى مقابل پرتغال بیشتر شده و این درحالى است که واقعاً رفتار بعضى از بازیکنان غیرحرفه اى و آزاردهنده است. از لابى هتل و چشم اندازى که به ساختمان دیگر و اتاق هاى مربوط به بازیکنان وجود دارد مى شود بعضى از رفتارهاى عجیب بازیکنان را دید. بعضى ها از نرده بالکن آویزان شده اند و بى هدف اطراف را مى پایند و بعضى ها هم مغرور و سرد از حیاط به سمت استخر یا سونا مى روند.
این طور که پیدا است بعضى از بازیکنان از اقامت در شهر کوچک و خلوت فردریش هافن راضى نیستند و ظاهراً بیشتر ترجیح مى داده اند که در فضایى شلوغ تر و نزدیک تر به حال و هواى جام جهانى باشند. جایى که رفت و آمد آنها در هیاهوى شهر مخفى و پوشیده بماند.
یکى از نزدیکان تیم ملى که دستى بر نقل و انتقالات بعضى از بازیکنان هم دارد مى گوید: «من نمى دانم چرا اردوى تیم ملى در چنین جایى برگزار شده. اینجا اصلاً حال و هواى جام جهانى را ندارد. من در نزدیکى دوسلدورف کمپ خیلى خوبى سراغ داشتم اما پیشنهاد من را قبول نکردند.» این درست است که فردریش هافن بیشتر به حیاط خلوتى براى گذراندن آخر هفته اى آرام و ساکت مى ماند و جایى مثل دوسلدورف به خاطر تمرکز و تعدد ایرانى ها مى توانست روحیه اى مضاعف براى تیم ملى ایجاد کند اما روحیه عجیب بعضى از بازیکنان تیم ملى و نوسان رفتارى آنها طورى است که هیچ تضمینى براى موفقیت محسوب نمى شود. بازیکنان تیم ملى آنقدر که لازم بود در دو مسابقه انجام شده جانفشانى نکردند و همدل نبودند... البته بهانه هاى سرمربى هم نمى تواند چندان موجه و قابل قبول باشد. بعضى از رفتارهاى بازیکنان ناشى از تضمینى بودن حضور آنها در تیم ملى بود و شاید به همین دلیل است که پس از دو باخت و از دست رفتن همه آرزوها هنوز هم دست از غرور و منیت بر نداشته اند. برانکو باید با سیاستى دقیق غرور کاذب آنها را مى شکست و حتى در صورت لزوم بعضى از سوگلى ها را از تیم خط مى زد. اما اصرار برانکو بر استفاده از چند مهره مشخص هم انگیزه رقابت را کشت و هم زبان بعضى از شایسته هاى لیگ را باز گذاشت تا روح جمعى تیم ملى اینچنین از بین برود.
•••
خانواده ایوانکوویچ دم در هتل خبرنگاران ایستاده اند و مى خواهند سفر کوتاهى به اطراف شهر داشته باشند. وسنا پشت فرمان اتومبیل سیاه رنگ نشسته و منتظر حرکت است. هربوى هم با آئودى در انتظار پدر است اما خبرنگاران هنوز با برانکو بحث مى کنند. برانکو مى گوید همه روزنامه ها و رسانه هاى ایرانى مثل هم هستند و این اظهارنظر بعضى ها را از کوره به در برده. برانکو آرام و خونسرد کنار پسرش مى نشیند و هر دو اتومبیل از خیابان اصلى فردریش هافن به سمت ساحل به راه مى افتند. چند روز دیگر همین ارتباط نه چندان دوستانه و صمیمى هم تمام مى شود و خبرنگاران ایرانى به دنبال کسب اطلاعات جدید از مربى بعدى تیم ملى، رئیس فدراسیون بعدى و حتى چارت جدید سازمان خواهند بود. اما هنوز این سئوال وجود دارد که آیا برانکو با تیم ملى به تهران بازمى گردد یا نه؟ تهران چند روزى است که به شدت گرم شده اما چیزى که بیش از همه مردم را سوزانده شکست دور از انتظار تیم ملى در جام جهانى است. از تهران خبر مى رسد که خیلى ها منتظر بازگشت تیم ملى و سرمربى هستند اما بعید است که برانکو به تهران بازگردد. حتى شنیده مى شود که تعدادى از بازیکنان هم در اروپا مى مانند و تیم ملى مثل لشگر شکست خورده و منهضم به مهرآباد خواهد رسید. لژیونرها که قطعاً سرى به باشگاه هایشان خواهند زد و على دایى هم راهى سفرى چند روزه به آمریکا است. بعضى از بازیکنان هم که همسرشان را به آلمان آورده اند، راهى فرانسه یا اسپانیا خواهند شد تا بعد از اردوى طولانى مدت تیم ملى چند روزى را به عنوان «ماه عسل» تجربه کنند.
اما اعضاى بلندپایه فدراسیون فوتبال مثل یک تیم به تهران بازمى گردند تا دفتر و دستک را به سازمان تربیت بدنى یا رئیس بعدى تحویل بدهند. هنوز خبرى در مورد جانشین دادکان به گوش نرسیده و ظاهراً روى هیچ گزینه اى توافقى حاصل نشده است. حتى نامه تعدادى از نمایندگان مجلس که این روزها درباره دوخت پیراهن تیم ملى اظهارنظر مى کنند هم به حذف زودهنگام دادکان و برانکو منجر نشده است. در تهران هم تحرکاتى درباره رئیس بعدى فدراسیون به گوش مى رسد اما بیشتر به مانور تبلیغاتى بعضى از محافل سیاسى ورزشى شبیه است. بیرون آمدن نام هایى مثل حبیب کاشانى و واعظ آشتیانى از جعبه اسرار قاعدتاً کمکى به حل مسئله نمى کند چون روابط تیره این دو نفر این ذهنیت را ایجاد مى کند که هر دو طرف سعى دارند رقیب را پیش از بازگشت تیم ملى و رسیدن موعد انتخاب بسوزانند. در آلمان هم حضور دکتر خوش چهره در کنار تیم ملى این ذهنیت را ایجاد کرده که او جانشین قطعى دادکان در فدراسیون است اما رفتارهاى نماینده تهران در مجلس هفتم چیز دیگرى است. جمعه یا شنبه وقتى اعضاى فدراسیون به تهران بازمى گردند باید منتظر اتفاقات تازه اى بود. شنیده مى شود که دادکان شاید حتى یک ساعت هم در فدراسیون حاضر نشود. یک خبر غیرموثق حاکى از آن است که دادکان به پهلوان پیغام داده وسایل شخصى اش را از فدراسیون خارج کند.
•••
شکست در جام جهانى بدجورى بازار بازیکنان ایرانى را کساد کرده است. این طور که پیدا است پیشنهاد دندان گیرى از لیگ هاى معتبر اروپایى به دست بازیکنان یا مدیر برنامه هایشان نرسیده است. اگر خیلى از بازیکنان وضعیت قراردادشان را در ابهام باقى گذاشته اند، حالا باید به فکر تیم بعدى شان در لیگ برتر ایران باشند. از حالا مى شود حدس زد که فصل نقل و انتقالات در ایران با شایعات و بازارگرمى هاى فراوانى روبه رو شود. قطعاً بسیارى از بازیکنان تیم ملى به تهران برمى گردند، منتها روزى که فرودگاه مهرآباد شلوغ نباشد. واقعاً تحمل نگاه شماتت بار هواداران تیم ملى بعد از ناکامى در جام جهانى سخت است.

توماس دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 02:26 ب.ظ

شیمی آهنگانی جی مره خلی خوش بامو. امید دارم شیمی راهه ادامه بدید. شیمی فدا

بالاجا اوغلان سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 08:59 ق.ظ

یاشا حسن خوشدل . سان منیم اوراگیم سان . گوربان سانا کی الا دا چوخ یاخچی اوخیییا سان . بیدانا دا منیم اوز دیلی اوخیگینا یولدلشیم . سانی چوخ سوویرام منیم اوزوم -گوزوم حسن خوشدلی سان. منی انزلیا گتیردین واراولاسوز . مین یاشی . من بوردا غوربت ایچون ایشلییرام اما ییرمی ییلدان سورا سان منی نشاط گتیردین . سانا گوربان خانوادیا سلام گتیر .او یولداشلار وارش اوشاخلار دا چوخ زحمت چکیر کی بیزه چون یولداشلارا خبر وریلار ساقول یولداش وارشلار.

بهزاد چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 07:55 ق.ظ

تی ناز مره بایه وارش جان کی حسابی حال بدایی بمولا. عجب نوار باحالی از آبای خوشدل بنایی تی دست درد نوکونه وارش آبای. کوپور آقا کپوره - عنتری نژاد چوپوره

کارشناس چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 10:52 ب.ظ

به نظر این حقیر کارشناسان فوتبال همه شان چرت و پرت می گند، به نظر من که یک فوتبالی هستم و می دانم که اندازه دروازه هفت متر و ۲۲ سانتیمتره (برخلاف احمدی نژاد که در دیدارش با فوتبالیست ها هی از همه سوال می کرد)، علت اصلی شکست تیم فوتبال ایران، توطئه شیطان بزرگ و استکبار جهانی بود. اگر دست توطئه گر آمریکا نبود و به شماره ۲۴ تیم فوتبال ایران (محمود پ ش ک ل) ویزای آلمان می دادن، اون می تونست با ایجاد هاله ای از نور در برابر دروازه مانع وارد شدن توپ به دروازه ایران بشه. اون در ضمن می تونست با ایجاد هاله های گوناگون رنگی حالت دیسکو رو در زمین فوتبال درست کنه و این جوری با پرت کردن حواس بازیکنان مکزیک و پرتقال شرایط را برای گلزنی آماده کنه.


همدرد پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 12:28 ق.ظ





دوشنبه ۵ تیر ۱۳۸۵

اخبار گیلان

کارگران نساجی گیلان با به پا کردن آتش جاده را بستند
کارگران شرکت نساجی "ریسندگی خاور" با به پا کردن آتش و بستن جاده به اعتراضات خود ادامه می‌دهند. این چهارمین بار است که کارگران دست به تجمع زده و جاده‌ی اصلی فومن- رشت را مسدود می‌کنند. کارگران این واحد تولیدی که بیش از ٣٠٠ نفر می‌باشند از دی‌ماه گذشته بخشی از حقوق و مزایای خود را از کارفما طلبکارند و علاوه بر حقوق سال گذشته، حقوق ماه‌های فروردین و اردیبهشت ماه جاری را نیز دریافت نکرده‌اند.




فایتونچی پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 02:09 ق.ظ


در حمایت از آزادی بیلن و قلم و اندیشه:


ضمن ابراز تاسف از توهین ناخواسته ای که به مردم قهرمان و بزرگ آذربایجان در جریان چاپ کاریکاتور اهانت آمیز نسبت به آنان در روزنامه ی ایران صورت گرفت و ضمن هم دردی با خانواده ی قربانیانی که از پی اعتراضات مردمی در آن خطه جان خود را از دست دادند و با حمایت کامل از تمام اقوام ایران زمین به ویژه آذری های هم وطن و به رسمیت شناختن حقوق آنان ، ما شاعران و نویسندگان شما را به فراخوان آزادی دعوت می کنیم .

آزادی ابتدایی ترین و مهم ترین حق انسان ست و با این همه بزرگ ترین و شریف ترین نیاز و جان مایه ی او . تک تک ما ایرانیان به ویژه اهل قلم و مطبوعات بدون استثنا باید برای به دست آوردن این حق بدیهی تلاش کنیم و هزینه بدهیم . جایی که برای خریدن یک بند کفش حتا باید هزینه بدهیم چه طور می توانیم برای بزرگ ترین و زیبا ترین آرمان بشریت در تمام زمان ها و زمانه ها هزینه ای پرداخت نکنیم حال آن که تمام مشکلات ریز و درشت ما در گرو باز کردن این گره ی کور یعنی به دست آوردن آزادی ست .

در پی توقیف روزنامه ی ایران ، مهرداد قاسم فر سردبیر ایران جمعه روزنامه و مانا نیستانی کاریکاتوریست روزنامه دست گیر و زندانی شدند و اکنون که نزدیک یک ماه ست از این ماجرا می گذرد هنوز آزاد نشده اند و از آنان هیچ خبری نیست . ما به نشانه ی اعتراض به این بازداشت و ادامه ی آن ، امضای خود را پای این فراخوان می گذاریم . این کم ترین کاری ست که ما می توانیم برای دوستان مان انجام دهیم و کم ترین و ساده ترین هزینه ای که می توانیم بپردازیم .

از دوستانی که مایل اند به جمع امضا کنندگان بپیوندند تقاضا می کنیم نام و فامیل خود را در قسمت پیام ها بگذارند تا به گروه یاران اضافه شود . بدانیم که اگر در این امر کوتاهی کنیم و خاموش بنشینیم نفر بعدی که بازداشت می شود ممکن ست خود ما باشیم.



فریادی شو تا باران

وگرنه مرداران.





دکتر فریبرز رئیس دانا- دکتر اسماعیل نوری علا- شکوه میرزادگی- دکتر جلیل دوستخواه- دکتر اسماعیل خویی - عباس معروفی- صمصام کشفی - توکا نیستانی - مازیار نیستانی - دکتر تورج پارسی- علی اشرف درویشیان - م. روان شید- دکتر پرویز ورجاوند-علی بابا چاهی- سید علی صالحی- بهروز شیدا- نیلوفر بیضایی- دکتر فاطمه حقیقت جو-امیر حسین افراسیابی- هنگامه شهیدی -احمد باطبی- مریم رئیس دانا- رحمان جوانمردی-عرفان هاشمی- لیلا صادقی - بهزاد نثاری- فرخنده حاجی زاده - فانوس بهادروند - پژمان سلطانی - شیرین شمعی- شهرام عدیلی پور- داریوش معمار- رضا مرادی - سیامک طاهری - زهره هاشمی- ناصر صفاریان- فرشته خسروی - سهراب رحیمی - شیدا محمدی - مظاهر شهامت - هما مجرد زاده - میرزا آقا عسگری ( مانی ) - علی شاه مولوی - ماهرخ غلامحسین پور- پویا عزیزی - نجمه نوربخش - حجه الاسلامی ( جبهه ی دموکراسی و حقوق بشر ) - محمد تهوری - دکتر اردوان بیانی - کانون وبلاگ نویسان ایران ( پن لاگ ) - وبلاگ آونگ خاطره های ما ( راوی ) - ویدا فرهودی - تار نمای مرد پیر - شیما کلباسی - فرزانه فراهانی - حسن نقاشی - امیر خاکسار - احمد قاضی - احمد بحری - محمد راستیان - وبلاگ تبسم به خاطر تو - اصغر مردانی - گلین بانو - محمد امید یگانه - ویکتوریا آزاد - هادی خوجینیان - شیرین کبیریان - حمید پوریان- سندباد نجفی - پروانه اسماعیل زاده - فرامرز سه دهی - سعید محمد حسنی - مهدی شام روشن - حجت الله جانبی - حجت الله تجلی - بهزاد موسایی - مجید روان جو - مجید ابول پور - رضا بختیاری اصل - ابراهیم دم شناس- فرزاد آبادی - علی اکبر سلیمان پور- اشرف کاظمی - رضا واحدی - محمد طه ارگانی - سپیده پوراقایی - مهشید راستی - ماندانا زندیان - آزاده یوسفی - حمیرا طاری - حسین فاضل -ح.ع.شریفی - عبدالعلی برهان - حسن سالک رضائی - لیلاصمدی - لیلا خطیب ز- فاطمه حسینی - مریم حسینی - سیما اکرم زاده - شبنم کاووسیان - بهزاد مهرانی - آرش نصیری اقبالی - حمید حمیدی-هاله( وبلاگ سرزمین آفتاب )- بیژن پیرزاد ـ خسرو حسنی - آریا باقری - مینا راد - داریوش مرادی - وبلاگ جوانان پیشگام ایران - حسن علیزاده - آرش ایران- حامد متقی - احمد فاتحی - پیام راد - نیما نیلیان- کیانوش سنجری - شهرزاد شهریاری- سهیلا محب علی- بهار ثابت- امیر فرشاد ابراهیمی- داوود کاویانی- شروین کیان ارثی- دکتر رویا طلوعی- فرهاد ابراهیمی ( ترانه سرا ) - امیر مهدی حقیقت- وبلاگ وب آورد- وبلاگ سین جیم یادداشت- رضا راسی- زهره امین- وبلاگ زیتون- خسرو چاوشی- هایده صنعتی- هوشنگ مرید- حمید شریفیان- دکترشهلا عبقری- سیاوش عبقری- مریم نجم-عباس خرسندی- علی جعفرنیا- مهدی محب علی- مازیار طغرایی-ح.مقدم ( وبلاگ بادبان )- رسول رخشا - شاهرخ رئیسی - نیماصفار- شیرنژاد ( وبلاگ ایرانیان در راه حقوق بشر و دموکراسی ) -آتنا پورحسینی- بهرام رفیعی- رضا مرادی غیاث آبادی- الناز انصاری- هژیر پلاسچی- بهنام دارایی زاده- حمید عسگری نژاد- ارشیل نوری- مجید ملکی- سعید حبیبی- سیاوش سعادتیان- پیام ابوطالبیان- سعیده سروش- آیدا ( وبلاگ خاک بهشت و سایه طوبا و قصر حور )- کیوان بابایی- رویا تیموری- شیوا مقدم- علیرضا محسنی - مهتاب عطار - ش.مهرپرور - مریم مجد - پگاه ابراهیمی - حمید اسکندری - رضا شمسی - مریم افشاری - میترا ایرانی- نرگس مجد- رضا ساجدی- مریم پشوتن- نوشین جعفری- یداله شهرجو- شیوا نظر آهاری- مهرداد سید عسگری- رویا ( وبلاگ بانوی کوچک )- طاهره مهدیپور رابر- فرزاد محمودی- محمد لکی- فرمهر فرهودی- ناهید تهرانی- عبدالهادی آرامی- یاشار صابری- شاهین زین علی- کاوه شهریاری- علی بوربور- ویدا دهقانیان- آتوسا شهریاری- ماندانا شهریاری- معصومه پوریا- ایرج سالاروند- فرشاد تبریزی- ناصر آقاجانی- نیماد میر صالح پور- سید حسام فروزان-حمید قالیجاری - مریم سپاسی - آرش اخوت- آ. نظریان- خسرو باقر پور- دکتر نوید فاضل- محمد حسابی- بیژن کریمی- مرجان انصاری- فرهاد عرفانی ( مزدک )-

لکنده - از تازه بکنده پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:56 ق.ظ

تی بلا میسر آخه شومان کی به ا خوبی نیویسید یخوردیم از سوالاتی کی امی وارش واورسه داره هم بینویسید د برار.

همش کی بوبوسته فوتبال و اخبار و...
اشان درست اما شنبه بازار و آخرخط و پل و کلویر و بشم و سنگ ور سر و مهدی گوده جانم بینیویسید د شومی قوربان بشم. بازم آفرین به گیل کر کی تنها کسی بو کی راجع به سوال وارش بینویشته مرسی گیل کر جان هر جا ایسایی خوش بیبی خاخور کی چیزایی بینویشتی کی اصلا من اشانا نانستم مثل نوبیل ذاقوت کی کلی واورس دورثا امرا مرا حالی بوبوسته کی اداره نوغان گوفتیدی بهر حال عالی بو و از این کی اجور انسانهای شریف و آگاه هنوزم ایسایید امی افتخار ید

مینا دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:11 ق.ظ

چی شده آقا وارش بازم دات کام شدیم یا رفتید مرخصی تابستانی . بازم میخواهیم همین تعداد اندک دوستداران وارش را هم سرگردان کنیم. بابا بیخیال هر چی کی هست وارش را به روز یا هفته کنیم حتی اگر شده شبیه به همین چند تا سوال هفته گذشته که مخاطب دایم ما قید وارش را نزند. وارش عزیز حرکت کن که بی حرکتی مرام ما نیست جانم.

مهدی جم پور دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 07:02 ب.ظ http://mehdijampoor.blogfa.com

سلام.
به قول اقای فتحی{تی پز قوربان}وبلاگ خوبی داری.یه لحظه هوای بندر به سرم زد.یادش بخیر.اگه از من بپرسی میگم غازیان.کرد محله. هنرستان چمران .استادیوم .بلوار(مخصوصا دلم برای دکه موسی تنگ شده)یاد مدرسه جمهوری اسلامی و هنرستان چمران هم بخیر.ای خدا.یاد بندر پهلوی بخیر.
رو بازوی راستم یه لنگر خالکوبی کردم تا هرجا که هستم یادم باشه انزلی چی هستم و ملوانی!!!

سعید سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:48 ق.ظ

بعد از مدتها برنامه فوتبال تو زمین طیاره براه شد. دروازه ها رو همیشه کورش و مهردلد می آوردند.
کفش فوتبالی رو که با اشتیاق از کفش وین خریده بودم امتحان می کردم.
نفرات به دوچرخه ها تقسیم شدند . من با علی اومدم و حسن با چرخ ۲۸ با عارف از دور اونا رو دیدم که میان تو سر پائینی از نظرم دور شدند و دیگه پیداشون نشد تا دیدم حسن سه شاخ دوچرخه بدست داره میاد به زمین و آسمون فحش می داد معلوم بود اون دوچرخه قدیمی وزن حسن و عارف رو نمیتونه تحمل کنه.

ارادتمند
تابستان ۸۵
ونکوور

مهرداد نوری سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:51 ق.ظ http://www.sportanzali.com

سلام به تمامی دوستان
من تمام انزلی رو دوست دارم و با خاطرات شهر خوبم انزلی زندگی میکنم . ۳۰ سال در انزلی بودم مدت ۴ ساله که اومدم آلمان و اینجا زندگی میکنم
خوب ما برای اینکه تو انزلی باشیم خیلی تلاش کردیم ولی به قول بچه ها انزلی به ما وفا نکرد یعنی نمیتونه کاری برای جوانانش بکنه هر کی میخواد پیشرفت کنه از این شهر میره بعدش هم با تمام خاطراتش از این شهر به خوشی یاد میکنه حالا که انزلی به دست شما جوانها افتاده پس قدرش رو بدونید تا وقتی از اونجا بیرون رفتید خاطره خوبی داشته باشید

دست شما درد نکنه تا بعد

مینوش ملکزاده سه‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 05:44 ب.ظ http://minoosh.net

من اهل میان پشته ام. کوچه ناسیونال. شعبان دایی ،‌شنبه بازار. کوچه فاسمیان ، دبستان مریم. دلم برای شهرم گرقته است. کوچه های شهرکوچکم را میخواهم. این غربت همه چیز را میتواند بگیرد اما نه خاطرات کودکی هایم را که با بوی مرداب عجین شده اند. راستی میان پشته اکنون چگونه است در غیاب شعبان دایی با ان چشمان آبی دریایی ش ؟
حیف که این بغض مجال نمیدهد...
پایدار باشید و از شهرمان لذت ببرید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد