(( آن روز که نم نم ِ بارانی هم می آمد،
اشتباه ما شمارش یکی در میان ِ حروف دریا بود
ما برای نوشتن ِ اسامی دوستانمان کلمه کم آورده بودیم
نمی گویم از هر چه بودن ِ حالای ما ،آینده هم آسوده خواهد گذشت،
اما لااقل یک حرفی بزن ، چیزی بگو !
پس این همان، کمی آرامش ِ بی جهت کی خواهد رسید؟!
در حیرتم اینجا این بید سربه راه ... چرا ؟
چرا این همه خسته و خاموش از شکستن ِ سر شاخه های بلند ِ خود حرفی نمی زند!
آیا سکوت همیشه سر آغاز ِ تمرین ترانه و گفتگوی باران است!؟
پس تو که با فال ِ سبز علف آ شناتری، بگو کی باران خواهد آمد ؟ ))
قریب به یکسال است که کرکره وارش پایین آمده. و در این ده ماهه چه چیز ها که نشد!
مدتی است وبسایتی تحت لوای یکی از شرکت ها راه انداری شده است که فعلا مراحل آزمایشی اش را طی میکند.
دوست عزیزی که پس از خواندن تبلیغاتمان جلوی چشممان ایستاد و بر و بر نگاهمان کرد و گفت " ادبیاتشون منو کشته! " وبسایت زیبایی زده که دیدنش خالی از لطف نیست. اکنون ، آروین که همیشه ما را رنگین نامه می خواند و همیشه به نوعی به ما مخالفت میکرد ( با این حال همیشه با ما بود و مطالبش زینت بخش صفحات وارش) کمر همت بسته و به دنبال دنیای گمشده ای میگردد که زمانی ما دنبالش بودیم!
جمعه گذشته هم خبر دیگری شنیدیم...
- وبلاگ جدید وارش را دیده ای... ( گوشمان تیز میشود!)
- همونی که تو آلبوم عکسشونه؟
- نه بابا! مثه اینکه یکی دیگه بازش کرده! یه مقداری هم بهشون بدو بیراه گفته...
- آدرسش چیه؟
- یادم نیست ولی تو forum تاپیک زده.
این را که شنیدیم سریع دست به کار میشویم تا ببنیم اوضاع چطور است. چقدر مورد حمله واقع شده ایم. کمی هم تعجب کرده بودیم که هنوز هم اسمی از وارش در کوچه و خیابان به گوش می رسد.
وبلاگ جدید را باز کردیم و بر خلاف انتظارمان با قلمی دیگر آشنا شدیم!
"وارش برای من همه چیز بود. امید را در غربت به من هدیه داد و به شهرم برگشتم. حالا نه وارش هست و نه شهر آن بود که بیقرارش بودم. صفحه به صفحه وارش را در کامپیوتر سفری ام ذخیره کرده ام. از امروز من وارشم تا شاید امید را به گردانندگان مجله وارش برگردانم."
"این صفحه ضد وارش نیست بلکه ضد رویه نزولی وارشی هاست. و تصمیم ندارم با بی انصافی بر آنها بتازیم٬فقط دوست دارم به گردانندگان آن بگویم قدر فضایی که ایجاد کرده بودند را نداشتند و تقریبا همه چیز را بر باد دادند. به قول خودشان وقتی شروع کردند هیچکس نبود ولی حالا همه و از هر رنگی هستند. اما دیگر وارشی نیست. واقعا چرا؟ قبول میکنم که کار بزرگی بود اما جا زدن در روزی که همه کپی میکنند و سعی میکند وارش دیگری باشند اصلا درست نیست. به هر حال این قصه سر دراز دارد و ما هم دلی پر تر !!"
وحالا ما نمیدانیم چکار کنیم! بخندیم، بگرییم، ناراحت باشیم و یا خوشحال. خوشحال از اینکه هنوز هم نام وارش زنده است و هنوز هم عده ای هستند که برای زنده نگهداشتن نامش تقلا می کنند. ناراحت از اینکه گذشته به یادمان می آید و ایام خوش... از اینکه وارش هنوز هم به شوک احتیاج دارد.
اما امیدواریم.
امیدواریم که وارش را روزی زنده کنیم. پر قدرت و پر صلابت.
شاید دوباره دست به کار شدیم و با کمک همه دوباره طرحی بر اندازیم و وارشی بسازیم برای همه...
کشور باستانی ایران، جشن های فراوانی داشته که برخی از این جشن ها در دالان های زمان جا مانده و به فراموشی سپرده شده اند و برخی دیگر با وجود گذشت قرن ها و سال ها هنوز برگزار می شوند. ایران جشن ها و مراسمی داشته که برخی متعلق به دیانت و سنت پیشینش بوده و برخی به دلیل همخوانی با دنیای امروز حفظ شده اند. از این میان قصه چهارشنبه آخر سال( که به نظر میرسد روشن کردن آتش به آیین زرتشتی برمیگردد)حکایت دیگری دارد. چهارشنبه ای که درمورد مبنای تاریخی و دلیل برگزاری جشنی در این روز، هر کس سخن می گوید؛
دکتر نیکنام میگوید: «چهارشنبهسوری رسم زرتشتیها نیست. اصلاً زرتشتیها هفته ندارند و شنبه و چهارشنبه ندارند تا جشن چهارشنبهسوری در کار باشد.»
آذرمیدخت مزداپور که یک زرتشتی است میگوید: «ما فقط برای همراهی با دوستان و هممحلیها از روی آتش میپریم و این روز را جشن میگیریم. معمولاً این روز مراسم اوستاخوانی در خانههای زرتشتیان برقرار است و هفت نوع میوة خشک مثل کشمش، انجیر، بادام، خرما،توت و پسته به مهمانان میدهند.»
هفت میوة خشک زرتشتیها شباهت زیادی به آجیل چهارشنبهسوری دارد که خوردنش در این شب واجب است. در بسیاری از شهرها آش ترشی هم به نام این شب با چند نوع سبزی درست میشود.
چهارشنبهسوری هم روز پُرکاری برای زنان است و هم رسمهایی دارد که مختص زنان است. فالگوش ایستادن یکی از این رسمهاست که در آن چند زن یا دختر جوان نیتهایی میکنند، پشت دیواری میایستند و به حرفهای رهگذران گوش میدهند و سپس با تفسیرِ حرفهایی که میشنوند پاسخ نیت خود را میگیرند. رسم دیگرْ قاشقزنی است. به این ترتیب که زنان و حتی پسران جوان چادری به سر میکنند، روی خود را میگیرند و به در خانة همسایهها و دوستان میروند. صاحبخانه از سر و صدای قاشقهایی که به کاسه میخورد، در خانه را باز میکند و آجیل چهارشنبهسوری، شیرینی، شکلات، نقل و حتی پول به کاسة آنها میریزد.
چهارشنبهسوری برای پسران و مردان جوان هم روز پرجنبوجوشی است. در روستاهای لرستان، مردان جوان قبل از غروب اسبهایشان را بیرون میآورند و نمایشی اجرا میکنند. در شهرهای دیگر، پسران برای ایجاد هیاهو دست به ابتکارهای عجیب و غریب میزنند. در بعضی جاها کوزههای گلی را با باروت پر میکنند و روی آن را میکوبند تا سفت شود، بعد سپس فتیلهای در کوزه میگذارند و با آتش زدن فتیله اینطور به نظر میرسد که از کوزه آتش بیرون میزند. یا ممکن است موشکهایی از کاغذهای براق در مدلهای مختلف درست کنند و در آن باروت بریزند و روی پشتبامها فتیلهاش را آتش بزنند و به هوا بیندازند.
در بسیاری از نقاط ایران، اعتقاد بر این است که باید چهارشنبهسوری از خانه بیرون رفت و همراه بقیة مردم جشن گرفت و شاد و سرخوش بود تا سال جدید سالی شاد و پر از موفقیت باشد.
چهارشنبه سوری در شهرهای مختلف
تهران
در تهران قدیم، بوتههای خشک را از بیابانهای اطراف جمع میکردند و با شتر به شهر میآوردند و در محلات مختلف میچرخاندند. پس از غروب خورشید، بوتههای خشک و اسباب و اثاثیة کهنه و شکستهای را که پس از خانهتکانی بیرون گذاشته شده بود جمع میکردند و با آنها آتشی درست میکردند که همه باید از روی آن میپریدند و میخواندند: «سرخی تو از من، زردی من از تو.» فشفشه و هفتترقه هم بود اما از بمبها و نارنجکهای دستی که نوجوانان امروزی میسازند و با انفجار آنها شیشههای ساختمانها به لرزه میافتد، خبری نبود.
شیراز
در شیراز به دو شب چهارشنبهسوری گفته میشود: یکی چهارشنبه آخر ماه اسفند (چهارشنبه آخر سال) و دیگری چهارشنبه آخر ماه صفر.
با توجه به ارادتی که شیرازیان به حافظ دارند، در شب چهارشنبه سوری دور هم جمع شده و از دیوان حافظ فال میگیرند.
شیرازیان چهارشنبه آخر سال را همانند دیگر شهرهای کشور چهارشنبه سوری میگویند و غروب سه شنبه مرسوم است که هفت کپه و یا سه کپه خار تهیه میکنند. آنها را آتش زده و از آتش میپرند و میگویند: زردی من از تو ، سرخی تو از من.
در قدیم برخی از زنان و دختران شیراز به سعدیه رفته و در آب حوض ماهی آبتنی میکنند و با جام دعا و چهل کلید آب به سر میکنند. این کار هم به خاطر سلامتی و هم به خاطر مهدگرمی انجام میشود.
همچنین رسم است که دختران دم بخت در این شب برای بخت گشایی به زیارت حضرت احمد بن موسی شاهچراغ (ع) میروند. شاه چراغ (ع) از امامزادههای واجبالتکریم است. مردم شیراز نیز به شاه چراغ علاقه زیادی دارند و شب زیارتی شاه چراغ شب جمعه میباشد.
فال گوش ایستادن در چهارشنبه سوری نیز نزد زنان شیرازی مرسوم است و زنی که بخواهد فال گوش بایستد چادر سر کرده، نیت میکند و در گوشهای در کوچه میایستد و بر اساس گفته عابران تفأل میزند. اگر گفته را مطابق میلش دید، خود را به مراد رسیده میداند.
رسم است که بعضی از زنان برای برآورده شدن حاجت در زیر منبر مسجد جامع شیراز حلوا درست میکنند. به این منبر، مرتضی علی میگویند. از جمله مراسم دیگری که شیرازیان دارند پخت آشی است به نام “آش ابودردا”؛ بعضی معتقدند که وسایل اولیه این آش باید حتما از راه گدایی تأمین شود. این آش را هم به خاطر درمان بیماری و هم به خاطر بخت گشایی میپزند.
در شب چهارشنبه سوری در شیراز رسم است که دختران دم بخت ابریشم هفت رنگ به کمر بسته و صبح روز چهارشنبه کودک نابالغی را وامیدارند که ابریشم را باز کند به این نیت که گره از بختشان باز شود.
باز رسم است در شیراز دخترهای بخت بسته به محل معروفی به نام “خانه سید ابوتراب” که در داخل شهر در کوچه “شیشهگرها” واقع شده است میروند و زیر درخت کهنسالی که در آن خانه وجود دارد حلوا میپزند و بین فقرا تقسیم میکنند و از صاحب آن خانه یعنی “سید ابوتراب” که گویا سید بزرگواری بوده و ششصد سال قبل از این میزیسته و صاحب کرامت بوده حاجت میخواهند.
در این شب شیرازیان “بوخوش اسفند” را در آتش میریزند که خانه را معطر کند. بوی “بوخوش” خاصیت گندزدایی هم دارد و از گذشتههای دور مورد توجه مردم بوده است.
ازجمله خوردنیهایی که شب چهارشنبه سوری شیرازیها میل میکنند آجیل چهارشنبه سوری است که بدان آجیل شیرین هم میگویند. این آجیل مخلوطی است از کشمش، نخودچی، مغز بادام، مغز گردو، انجیر، مویز، توت خشک، کنجد بوداده، شاهدانه، تخمک یا تخمه، گندم برشته، بدنجک، قصب، خارک (نوعی خرمای خشک) و قیسی.
در شیراز به دو شب چهارشنبه سوری گفته میشود یکی چهارشنبه آخر ماه اسفند (آخر سلا) و دیگری چهارشنبه آخر ماه صفر. در هر دو شب مراسمی به عمل میآید که کاملاشبیه به هم است؛ ولی در چهارشنبه آخر سال مفصلتر میباشد.
مردان و زنان شیراز معتقدند که هرگاه عصر روز سه شنبه آخر سال در آب سعدی (آبی که از قنات آرامگاه سعدی یا حوض ماهی جریان دارد) شستوشو کنند، تا سال دیگر بیمار نمیشوند. از این رو عصر سه شنبه آخر سال ازدحام غریبی در اطراف جدول مزبور دیده میشود.
گیلان
در آخرین سهشنبه سال، در گیلان هم مانند سایر استانها آیینهای خاصی اجرا میشود.
در شب چهارشنبهسوری، اسپند و کندر و گلاب و شمع حتما باید در خانه باشد.
اسپند و کندر را دود میکنند، گلاب را به صورت خود میزنند و شمع را به نیت روشنایی روشن میکنند..
گیلانیها خاکستر آتشافروز شب چهارشنبهسوری را صبح چهارشنبه پای درختها میریزند و معتقدند که درخت ها بارور میشوند و کسانی که قصد زیارت اماکن متبرکه را دارند به نیت سفر از خانه خارج میشوند.
آجیل مخصوص چهارشنبه سوری هم که در همه جای ایران مرسوم است، فسلفه عمیقی دارد. اجزاء این آجیل رنگارنگ و زیبا همه از دانههای خودردنی و رستنیهایی است که بیش از هزاران سال پیش از زمین و طبیعت میگیرد. در واقع مجموعه آجیل چهارشنبه سوری طبقی است آراسته از هدایا و دهشهای خاک که رابطه انسان و طبیعت را تایید و تاکید میکند.
در بسیاری از ایلها و نیز در نقاط کوهستانی ایران از جمله دهکدههای کوهستانی گیلان و مازندران که به آداب و سنن ایرانیان باستان دلبستگی بیشتری دارند، در استقبال از سال نو، مراسم آتشافروزی را در شب چهارشنبه برگزار میکنند. دور ریختن وسیلههای کهنه و فرسوده زندگی در قریب باتفاق مناطق ایران معمول است. رسم کوزه شکستن یا کوزه پرت کردن به کوچه به نیت دور کردن بلا در همه ایران عمومیت دارد.
در گیلان دخترانِ دمبخت را غروب چهارشنبهسوری با جارو میزنند و از خانه بیرون میاندازند به این امید که تا سال بعد ازدواج کنند.
مازندران
رسم چهارشنبهسوری در مازندران با برپایی هفت بوتهی آتش به نشانهی هفت فرشته و امشاسپند اجرا میشود و مردم باور دارند که آتش تطهیرکننده است و بدی و مرگ را میسوزاند.
مردم مازندران سرخی آتش را نشانهی سلامت و گرمایش را زندگی بخش میدانند.
مردم در هنگام پریدن از آتش با این عبارتها با آتش سخن میگویند: ”زردی من از تو، سرخی تو از من، سرخی آتش مال ما، زردی ما مال شما، چهارشنبهسوری میکنیم، سینه بلوری میکنیم. گل چهارشنبه سوری، درد و بلا رو ببری” سپس آش “چهل گیاه” میپزند که دوا و درمان است. صدای برخورد قاشق و کاسه نیز نشان دهندهی شروع مراسم قاشقزنی است و دختر و پسر با پوشیدن چارقد و چادر در کوچهها قاشقزنی میکنند و میگویند: ”ای اهل محل، اهل در این منزل شگون امشب است، هدیه بریزید داخل پیمانه و کاسه”.
وی ادامه داد: در هنگام غروب دختران دم بخت به کوچهها میروند و در پشت پنجره یا دکهی کسب فال گوش میایستند تا ببینند پدری با دخترش چه میگوید، آن سخن را به فال خوب یا بد ازدواج خود تعبیر میکنند.
استان مرکزی
یکی از آیینهای ایرانی که سالیان بسیار طولانی در قلمرو فرهنگی ایران برگزار شده است، آیین چهارشنبهسوری است؛ به عبارت دیگر گستره برگزاری جشن چهارشنبهسوری، حوزه حضور فرهنگ ایرانی را نشان میدهد.
در بسیاری از روستاهای استان مرکزی رسم بر این است که جوانانی که نامزد دارند از روی بام خانه دختر، شال خود را پایین میاندازند و دختران در گوشه شال، شیرینی و تخمه میپیچند. این رسم را شالاندازی میگویند. از دیگر رسمهای چهارشنبه سوری، مراسم قاشق زدن است که مردم و بعضا کودکان کاسه و قاشق را به هم کوبیده و در پشت در نهان میشوند و صاحبخانه نیز تخممرغ یا تنقلاتی داخل کاسه میگذارد.
آشتیان
در آشتیان از توابع استان مرکزی، مرسوم است که کوزهای خالی را از بالای بام در شب چهارشنبه سوری به پایین میاندازند. اهالی این کار را به این نیت انجام میدهند که قضا و بلای خانه و اهل آن با شکستن کوزه از خانه بیرون برود.
از دیگر رسمهایی که در شب چهارشنبه سوری در آشتیان مرسوم است، رسم قاشق زنی است که در این رسم عمدتا دختران، چادری به سر کرده و بر در خانه اهالی محل رفته و با قاشق به کاسه میکوبند. صاحب خانه که مقصود آنان را خوب میداند، به آنها آجیل و شیرینی میدهد.
فالگوش ایستادن به وسیله دختران دم بخت نیز در غروب چهارشنبه سوری بین اهالی آشتیان مرسوم است.
آذربایجان
خرید چهارشنبه آخر سال ازجمله سنتهای قدیمی مردم تبریز در این روز محسوب میشود.
کودکان نیز چهارشنبه سوری را به خاطر ترقهها، آتش افروختنها و خریدهایش دوست دارند. چرا که بخشی از خرید سنتی این روز مخصوص کودکان میباشد و مردم برای بچههای خود اسباببازی میخرند. پسربچهها به خرید (ماشون) ماشین اسباببازی و تفنگ علاقه زیادی نشان میدهند و اکثر دختر بچهها اسباب بازی چهارشنبه آخر سال را “قولچاخ” یعنی عروسک میخرند.
خانمهای خانهدار هم به خرید “آینا” و “دراخ” (یعنی آیینه و شانه) و همچنین “سوپورگه” (یعنی جارو) میپردازند و میخواهند سال جدید را با آیینه و جارو و شانه جدید آغاز کنند.
خرید آجیل چهارشنبه سوری از دیگر بخشهای خرید سنتی این روز در تبریز میباشد. شهر تبریز که به خاطر آجیلهای متنوع و مرغوبش شهره است، برای این روز سنتی نیز آجیل مخصوص را دارد.
«شال ساللاماق» یا «باجالئق» از جمله سنتهای قدیمی آذربایجانیها در چهارشنبهی آخر سال محسوب میشود. برخی از جوانان و نوجوانان آذربایجانی با برداشتن شال یا توبرهای در چهارشنبه سوری خود را برای اجرای این رسم قدیمی آماده میکنند و اغلب با تاریکی هوا به خانهی دوست و آشنا و فامیل و حتی دیگران میروند و شال خود را آویزان میکنند؛ به طوریکه دیده نشوند.
در گذشته اکثر خانهها در سقف دریچهای برای تهویه داشتند و معمولا شال از آن قسمت آویزان میشد؛ تا صاحبخانه هدیهای را در آن بپیچد. اما امروزه این رسم حالتی دیگر یافته است. برای مثال در را میکوبند و وقتی صاحبخانه در را باز کرد بدون دیده شدن بخشی از شال را به داخل خانه در حالیکهی گوشهی شال را در دست دارند، در را به روی صاحبخانه میبندند و بعد از گرفتن هدیه شال را برداشته فرار میکنند.
هدیه گذاشته شده در داخل شال میتواند چیزهای مختلفی باشد که از آن جمله میتوان به انواع شیرینی و آجیل چهارشنبه سوری و میوه و ... اشاره کرد.
در شب چهارشنبه گروهی از جوانان در کوچهها یا پشتبام منازل خود مخصوصا در روستاها اقدام به افروختن آتش میکنند و سپس از روی آن پریده و میگویند
”اتیل باتیل چارشنبه
بختیم آچیل چارشنبه
باش آغدیم دیش آغدیم
بوردا قالسین”
در همین شب گروهی از دختران دم بخت و آرزومند از روزنه بامها یا کنار پنجرهها به فال گوش ایستاده و بعضی نیز بر سر چهار راه ها میایستند تا به صحبتهای عابرین گوش داده و نیت و حاجت خود را با توجه به گفتههای آنها تفسیر و تعبیر نمایند.
صبح روز چهارشنبه دم دمای طلوع آفتاب مردم شهرها و روستاها از بزرگ گرفته تا افراد کوچک، دسته دسته بر سر انهار و چشمهسازها رفته و ضمن شادی و ترکاندن ترقه سه یا هفت بار از روی آب میپرند و برای خود در سال جدید آرزوی سلامتی میکنند.
وی ادامه داد: گروهی نیز با اعتقاد بر این که آبها هنگام تحویل سال از نو متولد میشوند، کوزههای کهنه خود را شکسته و کوزههای تازه را با آب پر میکنند تا بعدا در سال جدید به کنج اتاقها بپاشند یا در مشک بریزند یا چایی دم کنند و به این ترتیب ضمن دور کردن قضا و قدر الهی برای آنها در سال جدید مایه برکت باشد.
امروزه یکی از مهمترین مسایل کشور که شاید به نوعی بهران هم به حساب بیاید انرژی هسته ای است
نمی دانم شما هم با این شعار موافق هستید یا نه؟ « انرژی هسته ای حق مسلم ماست!»
در دست داشتن انرژی هسته ای شاید به نوعی حس قدرت بدهد و امکان پیشرفت! اما مسایل مهمتر آن وجود دارد که بازخوردش به خود مردم آن کشور بازمیگردد. امروزه بسیاری از کشور ها صاحب انرژی هسته ای هستند و بسیاری هم از آن در جهت مقاصد نظامی استفاده می کنند که به راحتی میتوان چندین کشور را نام برد . فرانسه ، اسراییل ، کره شمالی ، هند ، پاکستان و ... در این میان هند و پاکستان در همسایگی ایران قرار دارند که می توانند در آینده برای ایران نوعی تهدید باشد! خدا را چه دیده ای شاید پاکستان هم پس فردا برای ایران دم درآورد!
اما اگر به این کشور های همسایه از دریچه ای دیگر بنگریم سایه فقر را بر روی مردمانشان خواهیم دید. بسیاری که هنوز هم گشنه اند و به نان شب محتاج! شاید بتوان دلایل این فقر را در لابه لای این قدرت نیمه کاذب هسته ای جستجو کرد. قدرتی که میشد سرمایه اش را صرف سیر کردن شکم مردم کرد.
ایران هم خواستار داشتن انرژی هسته ای است. می گوییم که دانشش را خودمان بدست آورده ایم و باید حفظش کنیم ! اما به نظر داشتن دانش هسته ای کار بزرگی است و استفاده از آن کاری بزرگتر ! می گویند که تا 10- 15 سال دیگر همه نفت استخراجی ایران صرف داخل می شود که با توجه به اقتصاد ضعیف و تک محصولی ایران این به معنی تورم است و عواقبش جبران ناپذیر ، و اگر انرژی هسته ای وارد صنعت شود می توان تا اندازه ای از مصرف سوخت کاست مضافا بر اینکه از این نعمت می توان جهت اهداف پزشکی و ... هم استفاده کرد.
و اما حق مسلم ما :
انرژی هسته ای هم از نوع صلح آمیز و هم از نوع غیر صلح آمیزش حق ماست! اما به شرطی که به جهانیان دروغ نگوییم و خواهان نابودی مردمان دیگر نباشیم. انرژی هسته ای را می خواهیم اما نه به قیمت مردم، و نه به خاطر...