گاه نامه وارش

گاهی از بندر انزلی به روز میشود

گاه نامه وارش

گاهی از بندر انزلی به روز میشود

سه نقطه مرام!

 

شبی با  دوستان  قدم می زدیم  زیر آسمان پرستاره و سیاه این مرز وبوم (انزلی خودمون) که یهو یه عده انسان پت و پهن مثه کبریت با یالهای افراشته ریختن سر یه بدبخت تر از خودشون، واسه چی؟شاید واسه گرفتن حق! ولی قطعا حق نبوده، بابا مرام،

 مردانگی...

آخر قضیه بعد از چند تا صحنه فردینی و قیصر بازی و گذر فلزات براق از روی سروصورتها،ما بودیم یک غریبه مثه خیلی های دیگه که هرروز از کنارشون رد میشی ونمیدونی تو هم غریبه ای ولی اون بنده خدا اونقدر داغون بود که غربتش شده بود

قربت...

نمیدونم تو فرهنگ ما مرام چیه؟ بعضیا میگن مرام زدن دو استکان زهرماری و بعد زدن تو سر یه بدبخت که تو از اون بدبخت تری ولی حالیت نیست و شاید کشیدن سیگاری...؟ شاید هم اثبات تساوی یک با ده که تو ولایت ما عین ِ

مرامه...؟

رشتی بودن یا انزلی چی بودن ؟ سیاه و سفید بودن؟ پشت مو یا داریوش؟ کفش نایک یا آدیداس؟ زیر پل یا گلسار حالا جدیدا هم دهکده ساحلی که هنوز دعواست که انزلیه یا رشت، ما هم

 موندییم...؟

نمیدونم؟ ما که اینهمه تو این شهر و دیار موندیم نفهمیدیم چی هستیم کی هستیم ... فقط دارم میبینم ما ایرانیا به جای هموطن بودن، به جای یه دست بودن داریم از هم دور میشیم... داریم همدیگرو پاره میکنیم واسه هیچی... به جای اینکه پشت هم روبگیریم، پشت پا میزنیم آره همین من و تو... ما.

چرا ما جوونا،فقط منو توی انزلی چی یا رشتی نه! ما ایرانیا رو اینقدر از خودمون دور کردن... چرا دور شدیم ازآنچه سالهای پیش بودیم و چرا فراموش شدیم که توی این دنیای بزرگ ما هم

هستیم؟

این نسل که تقویم سیاسی عوض کرد، این نسل که زیر فشار هموطن نماهای انسان دوست {...} دوام آورد و به حیاتش ادامه داد و تکان خورد... هر چه بیشتر خورد بیشتر گفت حالا چرا...؟ چرا همگی گرگ شدیم؟

مگر ما انسانها فاقد غیرت شدیم، فاقد مردانگی و... . اگه بهتر نگاه کنی میبینی که مرام چیه و غیرت

 کجاست...

و حال اینجا و اینبار این چرایی بزرگ است نه به تو پدر و نه به تو مادر، نه به تو رئیس و نه به توی

 مسؤل!

بلکه به

خودمان...

هر آنکس که خر شود مسلما بر او سوار شوند!

چرا روزگارمان را با دست های خودمان چنین کردیم که شد همه اش دود... دود... زیر سایه.{...}

 

حسین صفاریان

نظرات 11 + ارسال نظر
محمدرضا سه‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 04:06 ب.ظ

این درگیریهای قبیله ای و غریبه کشی همراه با نامردی در انزلی متاسفانه چه قبل از انقلاب و بعد انقلاب بیشر دیده میشود.باید یک کار فرهنگی نمود که یک انزلی چی یا گیلانی که در هرکجای این دهکده جهانی هست بخاطر توحش و نادانی یک عده خاص شرمسار و خجلت زده نشود. چه بگویم والا زمانی بود که وقتی قوم آریایی وارد خطه گیلان شده بودند متاثر از فرهنگ وتمدن بالای گیلان زمین متعجب مانده بودند ولی الان...... .

چولی چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:00 ب.ظ

دوست عزیز خسته نباشی.
متاسفانه دولت جمهوری اسلامی با محدود کردن رشد فرهنگی و با بی توجهی به خواسته های مردم زحمتکش وخصوصا جوانهای ما که امروزه از هیچگونه امکانات اجتماعی بر خوردار نیستند.همیشه با دامن زدن به این اختلافها سعی میکنه به نحوی از اب گل الود ماهی بگیره.
ولی مسئله دیگری که خیلی جای تاسف داره اینه که بعضا کسانی رو در بیرون از ایران میبینی که (خصوصا دوستهای انزل چی ما)که بعد از سالها ی طولانی که از ایران دور هستند و الارقم اینکه اکثرا از سطح سواد ومعلومات اجتماعی وسیاسی بالایی برخوردارند اما
متاسفانه هنوز توی رفتار وکردار و گفتار شون میتونی کاملا خصومت و نفرت از یک رشتی رو ببینی.
ضمن ارزوی مو فقیت براتون امید وارم که یک روزی همه ما چطور ازاده کنار هم زندگی کردن رو یاد بگیریم

چولی چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:09 ب.ظ

از اونجایی که دوستان وارشی ما به غلطهای املایی خیلی اهمیت می دن بنابراین در نوشته قبلی خودم (انزلی چی رو که به اشتباه انزل چی تایپ کردم رو از این طریق اصلاح میکنم )
موفق وپیروز باشید

ماهیچی پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 02:09 ق.ظ

از همین دو سه تا کامنت معلوم شد که این مسئله مشمئزکننده رشتی و انزلیچی نه تنها به قوت خود باقی است که بشدت هم توسط اتفاقا همین مدعیان به اصطلاح ظاهرا مخالف و با این شکل دفاع غلط از فقط صورت مسئله میتواند و قادر است بهترین خدمت را به رشد این نوع آفتهای فرهنگی سخت جان داشته باشد. مثلا جناب چولی با دفاع بشدت ضعیف وکینه آلود و کاملا شخصی که از تمام همین جمله کوتاه و ناقص اما سست و بی بته و ثبات حتی نتوانسته در پشت سنگر بظاهر ابزار فریبنده تنفر خود را از نیروهای آگاه و مبارز پنهان نگاه دارد . مگر نه اینکه ما باید با سلاح آگاهی به مصاف این ضد ارزشها برویم پس چگونه است که همان نیروها را که به چنین سلاحی آنهم با توجه به سوابق درخشانشان در نبرد با نابرابریها اظهر المن الشمسند اول از همه وکیل میگیریم تا دیگران را و حاکمان ضد انسان را نشانه بگیریم . نه دوست عزیز اول باید از خود شروع کنی و برادری یا خواهری خودت را ثابت کنی که مردم با فرهنگ و معرفت ما بهترین قاضی و قضات خواهند بود و شما اینقدر حرص این ناهنجای را نخورید و در کنار رژیم انسانهای آگاه را همردیف و هم قافیه نسازید و بعبارتی این خلط مبحث بنفع حتی شما هم نیست و صف دوست از دشمن را مخدوش میسازد . یک انسان آزاده هرگز مرز نمیشناسد آنهم مرز ۴۰ کیلومتری. مردم در روی کره زمین دارند برای حق حیات زندگی و مبارزه میکنند که دارید میبینید چگونه خروارها بمب را بر سرشان میریزند آنوقت دنیایتان اینهمه کوچک شده که هنوز هم سر در لاک رشتی و انزلیچی کردنهایتان دارید تازه مقاله وارش هم که هیچ ارتباطی با این مسئله نداشت و اتفاقا از بد حادثه داشت لمپنیسم انزلیچی را بخوبی و بزبانی خیلی ساده و مردمی بنقد میکشید و این خود نشان از این دارد که دوستان انزلیچی ما چقدر با ذهن و اندیشه باز دارند حرکت میکنند که دمشان هم از اینکه به من اجازه میدهند تا سرم را بالا بگیرم و از نقد به کارهای بد و خوبم نهراسم واقعا گرم. محمد رضا جان خطه گیلان و خراسان و....غیره ندارد عزیز دل هر جای دنیا مسئله انسانی برای استقرار انسانیت تلاش میکند باید از جانب و توسط هر آنکس که اسم انسان بر خود نهاده حمایت بگیرد و بیش از این اجازه نداد تا حرمت انسانها دستاویز مشتی زورگو و حاکمان حامیشان قرار گیرد همین .
چاکر تمامی جاغلان سالار و با معرفت بدون مرز. ماهیچی

سرباز فراری پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 08:37 ق.ظ

از کسی طرف داری نمی کنم وقصد بی احترامی به کسی رو هم ندارم ولی محظ اطلاع دوستان عرض میکنم ما که رشتی نیستیم هم به جزء مشت ولگد وفحش و ناسزا اون هم جلوی زن وبچه خودمون چیز دیگه ای نصیب مان نشد.
ظمنا یه سوال از اقا یا خانم ماهیچی داشتم.می خواستم ببینم که در کجای مقاله وارش از لمپنیسم انزلیچی نام برده شده ؟ لابد تازگیها با چاقو و قمه افتادن به جون مردم بدبختی که برای ایام تعطیل با خانواده هایشان به سواحل انزلی می ایند و لت وپار می شوند را در مرام شما لمپنیسم می گن ؟

ماهیچی پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:12 ب.ظ

سرباز فراری عزیز اولا که شرمنده از مشکل ضرب و شتمی که اشاره داشتی آنهم نزد خانواده محترم برای شما اتفاق افتاد و معرفت و ادب والای شما هم نشان میدهد که باید انسان با وجدان و با فرهنگی باشید . بعدش عذر خواهی مرا بعنوان یک نمونه از مردم شریف انزلی که با این ناهنجاریها و لمپنیسم مرزبندی قاطع دارد را هم بپذیر که همه مان میدانیم که اشاعه این فرهنگ لمپنی از کجا نشات میگیرد. گفتید که رشتی نیستی که مورد اینگونه تعرض و حتک حرمت قرار گرفتی که باید گفت مگر رشتی چشه که باید چنین برخوردی باهاش بشه . بعد هم پرسیدی که در کجای مقاله وارش از لمپنیسم انزلیچی نام برده شده و در پایان هم پرسیدی که لابد با چاقو و قمه به جان مردم بیچاره افتادن در مرام من یا ما لمپنی هست یا نه ؟!! . خب دوست سرباز فراری یا شما با واژه لمپن آشنایی نداری و درک نادرستی از لمپنیسم داری و یا اینکه احتمالا با این واژه بتازگی برخوردی و نیازمند توضیح بیشتری هستی و شاید هم از این واژه به اشتباه در جاهایی که نباید استفاده میشده و کاربرد نداشته بهره برده ای . بهر حال بگذارید به آن شفافیت ببخشیم . اولا من نگفتم که در وارش کلمه ای از لمپن نوشته بلکه نقد خودم را در برداشت از متن مقاله بعنوان یکی از کاربران و مراجعه کنندگان نوشتم . بعدش هم سرباز جان فراری عزیز و با معرفت چطور نمیدانی کسی که چاقو و قمه کشی و قلدری میکند لمپن نامیده میشود و این هیچ ارتباطی با مرام من و شما ندارد عزیز دل . معنی و مفهوم لمپن یعنی همین . جالب است که شما نمی دانی که توسط مشتی لمپن بقول خودت لت و پار هم شدی و مورد ضرب و جرح هم قرار گرفتی اما هنوز میگویی این لمپنیسم نیست؟!! ..عجب . بهر حال اصراری نیست شاید با پرس و جوی بیشتر به آن برسید و من هم سر آن ندارم که واژه ای را که معنی مشخصی دارد بیش از این کش دهم . اما در عین حال اگر به مقاله سر تا پا با اشکال فنی و تکنیکی نوشتاری وارش که بقلم و امضای حسین صفاریان نگاشته شده که البته ایشان ادعای نویسندگی هم نکرده دقت کنی یک واقعیت بسیار ساده را در دل این مقاله بوضوح خواهی دید . این نوشته هم همین سئوال را دنبال میکند که چرا؟!! رشتی یا انزلیچی بودن مگر چشه ؟ چرا گرگ شدیم و با اشاره درست به تلاش بعضی ها که با اثبات مجازی تساوی یک به ده بمانند کبریت چندین نفره بر سر یک بدبخت تر از خودشان میریزند و بجای یکرنگی و یکدلی داریم از همدیگه دور میشیم و دیگر مسایلی را که مطرح کرده .. درعین حال به مصایب اجتماعی جاری که همین الان باهاش دست بگریبانیم و خیلی خوب هم میدانیم که منشا آن از کدام قدرت در بالا ریشه میگیره اشاره میکنه که میخواد این نسل توسریخورده باقی بمونه و اتفاقا از بد حادثه اشاره مقاله به همین ناهنجاریهای فرهنگی هموطن نماهای انسان دوست است که البته زیاد هم ادامه بدیم میترسم برای قلم زن این نوشته ناخواسته مشکلی ایجاد بشه که فردا مجبور بشه هم نوشته خودش رو تکذیب کنه و هم به برداشتهای ما از این نوشته لعن ونفرین بفرسته.!!!. آره دوست سرباز من شانس آوردیم که فراری هستی و این مصیبتها را که مافیای حاکم دارد بمانند سی سال گذشته همچنان نهادینه اش میکند تا مردم به هم نزدیک نشوند را نمی بینی. چون آنوقت است که دخلشان آمده و بهمین دلیل هم باید لمپنیسم را اشاعه دهند تا چرخ سرکوبشان با همین نابخردیها به چرخش ننگینش ادامه دهد . دم هر چی رسالت انسانهای با معرفت که با آگاهی در حرکتند گرم. ماهیچی

گلبرگ پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 09:55 ب.ظ

سلام به همه
ممنون از اینکه همه اینقدر شهامت داریم که به مشکلی که وجود داره اعتراف می کنیم.
واقعا این معزل رو به گسترش بیم این را ایجاد می کند که به جزئی از فرهنگ تبدیل شود.
کاش راهی برای اصلاح این مشکل وجود داشته باشه.
این واقعیت را باید قبول کنیم که انزلیچی به دعوا گیر معروفه و قصه که چه عرض کنم مشکل یا شایعه رفتار انزلیچی نسبت به رشتی را همه ایران می دونند من این را با اطمینان می گم چون من کیلومترها دور تر از انزلی زندگی می کنم و به خاطر شغلم دائم در سفرم .
کاش همه با هم بتونیم این معزل را رفع کنیم.
به امید اون روز!!!!!!!!!!!!!!!!

وارشجو جمعه 10 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:16 ق.ظ

اخراج کارگران افغان، یک اقدام جنایتکارانه است که وسیعا باید مورد اعتراض قرار بگیرد و محکوم شود

زورگویان حاکم همراه با یک کارزار وسیع تبلیغاتی هیستریک و بی شرمانه علیه افغان ها، طرح اخراج گسترده ی کارگران و پناهجویان افغان را از اوائل ماه گذشته آغاز کرده اند. صالحی مرام، مدیر کل اشتغال اتباع خارجی وزارت کار چنین عنوان نموده است که از سه میلیون افغان که در ایران زندگی می کنند، تنها ۹۰۰ هزار نفر اجازه اقامت دارند. با این حساب، صدهاهزارنفر از کارگران و پناه جویان افغان که با در نظر گرفتن اعضای خانواده ی آنها، سر به میلیونها می زند، به بهانه ی نداشتن کارت اقامت، در معرض اخراج اند. وزارت کار اعلام نموده است که تا پایان سال جاری، ۵۰۰ هزار تن از کارگران افغان اخراج می شوند. وزارت کار در عین حال با پیش گرفتن توأمان سیاست های تشویقی و تنبیهی در مورد کارفرمایان، از آنا ن خواسته است ظرف مدت ۱۵ روز کارگران افغان را اخراج کنند وهشدار داده است چنانچه به این کار اقدام نکنند، ضمن آن که دستگاه قضائی آنان را به ۳ تا ۶ ماه حبس محکوم می کند، بانک های کشور نیز از اعطای تسهیلات و خدمات بانکی به این دسته از کارفرمایان خودداری خواهند نمود. وزارت کار ، در عین حال قول داده است چنانچه کارفرمایان ، کارگران افغانی را اخراج کنند و به جای آن ها کارگر ایرانی را به کار گیرند، دولت تا مدت سه سال حق بیمه آنها راخواهد پرداخت.

هم اکنون تیم های ویژه ای مرکب از افراد نیروهای انتظامی، وزارت کشور، دادستانی، وزارت بارزگانی و بازرسان وزارت کار تشکیل شده است که با انجام یک ”طرح ضربتی“، ضمن مراجعه به مراکزی که گمان می رود کارگران افغان در آن ها به کار مشغول باشند، این کارگران را شناسائی، بازداشت واخراج می کنند. کارگران شناسائی شده را ابتدا به مراکز نامعلومی از قبیل اردوگاه و بازداشت گاه در مناطق مرزی منتقل می کنند و سپس به افغانستان باز می گردانند. در حال حاضر ۴۰۰ هزار از ۷۰۰ هزار کارگر افغان در استان تهران، ”غیرمجاز“ خوانده شده، که باید اخراج شوند. سه هزار کارگر افغان که در شهرداری تهران، در بخش خدمات شهری و زیر نظر پیمان کار خصوصی کار می کنند، در زمره ی این کارگران اند. طبق دستور شهردار تهران، تا پایان سال، هیچ کارگر افغان در شهرداری تهران فعالیت نخواهد کرد.

تعقیب و آزار و بازداشت گسترده ی کارگران و پناهجویان افغان در حالی صورت می گیرد که مطبوعات وابسته نیز، پشت سر هم پیرامون تعداد شاغلین افغان در ایران، بزرگ نمائی و سوء تبلیغ می کنند. تیترهای درشتی در باره ”افزایش جرم و جنایات افغان ها“ چاپ می کنند و به اشاعه ی افکار وایده های نژاد پرستانه می پردازند و برای آلوده ساختن اذهان توده های مردم، به تزریق سموم ناسیونالیستی به رگ و پیوند جامعه مشغول اند.

هدف این زورگویان از چنگ زدن به این شیوه های کثیف و رذیلانه آن است که مردم را علیه بخشی از محروم ترین زحمتکشان جامعه ما که سال های سال در کنار همدیگر کار و زندگی کرده اند، تحریک نموده و ضدیت آنها را نسبت به کارگران و پناهجویان افغان برانگیزد. زورگویان در قدرت، همراه با پرتاب این تیرهای زهرآگین به سمت کارگران و پناهجویان افغان واهانت و تحقیر آنها، در عین حال تلاش می کند مسئولیت بیکاری، اوضاع وخیم اقتصادی و دهها معضل اجتماعی دیگر را به گردن کارگران و پناهجویان افغان بیاندازد و توجیهی برای اقدامات جنایت کارانه خویش، یعنی اخراج کارگران و پناهجویان افغان بتراشند. وزارت کار نیزعوامفریبانه چنین وانمود می سازد که با اخراج کارگران افغان، وضعیت اقتصادی مردم بهبود می یابد و معضل بیکاری نیز از میان برداشته می شود.

البته این نخستین بار نیست که حضرات به چنین حربه و دستاویزی متوسل می شوند . مرتجعین در طول لااقل ده سال اخیر، چندین بار دست به این جنایت زده اند و در کمال بی شرمی، کارگران و پناهجویان افغان را عامل بیکاری جلوه داده اند و درمقیاس گسترده نیز آنان را اخراج کرده اند. آخرین نمونه آن در سال ۸۱ بود که دومیلیون کارگر و پناهجوی افغان، از ایران اخراج و به افغانستان عودت داده شدند. اما مردم ایران شاهد بوده اند که نه تنها بهبودی در وضعیت اقتصادی کارگران و سایر اقشار زحمتکش مردم ایران حاصل نشده است، نه تنها معضلات اجتماعی برطرف نشده و بیکاری کاهش نیافته است، بلکه اوضاع در تمامی این زمینه ها، بیش از پیش وخیم تر نیز شده است.

دروغ های بیشرمانه زورگویان و تشدید اقدامات سرکوبگرانه علیه کارگران و پناهجویان افغان و اخراج گسترده آنها به بهانه ی نداشتن جواز اقامت، در حالی انجام می شود که کارگران افغان به عنوان بی حقوق ترین و محروم ترین بخش طبقه کارگر ایران، سالیان متمادی است در ایران به انواع کارهای سخت و دشوار، از چاه کنی و حفاری و راه سازی و ساختمان سازی گرفته تا کارهای سنگین کشاورزی و کار در بخش فاضلاب و خدمات شهری و کوره پزخانه و امثال آن مشغول بوده و بی برو برگرد، درتولید ثروت های اجتماعی کشور سهیم بوده اند. درحالی که طبقه سرمایه دار ایران نیروی کار این بخش از کارگران را به بهای بسیار بسیار ارزان خریده است و با خشونت و بیرحمی آن ها را استثمار نمود ه است، اما برای این کارگران، هیچگاه نه حداقل حقوقی، نه بیمه وساعات کار و حساب وکتابی در کار بوده است و نه قانون کاری وجود داشته است. سرمایه داران ایرانی، برده واراز این کارگران کار کشیده اند واز قبل نیروی کار ارزان آنها، سودهای هنگفتی نیز به جیب زده اند. صدها کارگر افغان دراعماق زمین درچهار گوشه ایران مدفون شده اند. صدها کارگر افغان که تنها نان آور خانواده بوده اند، درعمق چاه سقوط کرده اند، زیر آوار مانده اند و در حین کار، بی آن که کسی در قبال مرگ آنان مسئولیتی را پذیرفته و یا فکری به حال خانواده آنهاکرده باشد، غریبانه جان باخته اند. کارگران افغان، در جهنمی که برای کل کارگران و از جمله کارگران افغان درست کرده اند، همدوش کارگران ایران صبح تا شام جان می کنند تا لقمه نانی به دست آورند و با آن شکم خود و فرزندان خود راسیر کنند. کارگر، کارگر است ایرانی باشد یا افغان فرقی نمی کند. همه ی آنها مجبور به فروش نیروی کار خویش اند و توسط طبقه سرمایه دار استثمار می شوند. کارگران افغان مقیم ایران، بخشی تفکیک ناپذیر از طبقه کارگر ایران محسوب می شوند. تمام تبلیغات سوء علیه کارگران افغان و برای ایجاد نفاق میان کارگران را باید خنثی ساخت. مردم نباید دروغ های زورگویان علیه کارگران افغان را باور کنند. بیکاری، زائیده نظام سرمایه داری ست. قتل، دزدی، اعتیاد، فحشاء و سایر معضلات اجتماعی، ریشه در مناسبات سرمایه داری حاکم دارد که ابعاد آن تحت سیطره زورگویان، به طرز هولناک و فاجعه باری افزایش یافته است. این، طبقات استثمارگر حاکم بر ایران وافغانستان وحامیان آنها هستند که مسبب اصلی بیکاری، جنگ، آوارگی و تمامی مصائب اجتماعی موجود هستند. کارگران افغان، خود، قربانی منافع استثمارگرانه این طبقات اند. اخراج کارگران وپناه جویان افغان، یک اقدام جنایتکارانه و ناقض حقوق اولیه پناهجویان است که وسیعا باید مورد اعتراض قرار بگیرد و محکوم شود. نباید گذاشت کارگران افغان، به جهنمی که به اجبار آن را ترک نموده و از آن گریخته اند، بازگردانده شوند. کارگران وپناه جویان افغانی باید از حقوق کامل یک شهروند ایرانی برخوردار شوند.
حمایتشان کنیم.

میترا شنبه 11 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 08:27 ق.ظ


رؤیای کاذب بازگشت به آغاز دهه ۶۰
انتشار مصوبه هیات وزیران مبنی بر ضرورت جداسازی بیمارستان‌های زنان و مردان، و هم‌زمان دستورالعمل معاون سازمان تامین اجتماعی که مدیران را موظف کرده است اتاق کار زنان و مردان را جداکنند، همچنین اخبار مبتنی بر اعمال فشار و تنبیه دختران دانشجو بر سر نحوه پوشش، همگی از دور جدید اعمال فشار به زنان توسط زورگویان حاکم خبر می دهند.

هفته پیش روزنامه خراسان نوشت که هیات وزیران طرح جداسازی بیمارستان‌های جداگانه برای زنان و مردان را تصویب کرده است. معاون وزیر بهداشت در توضیح این تصمیم گفت: این طرح به نفع زنان است، همانگونه که در بسیاری از کشورهای اسلامی از جمله عربستان سعودی هم بیمارستان‌های زنان و مردان جداست. وی در توضیح نحوه اجرای مصوبه هیات وزیران افزود که به هیچوجه احداث و ساخت بیمارستان جدید در دستور کار نیست، بلکه یکی از بیمارستان‌های تحت پوشش یکی از دانشگاه‌ها به زنان اختصاص خواهد یافت.

در همان روزها، سازمان تامین اجتماعی با صدور دستورالعملی مدیران این سازمان را موظف نمود که "به منظور حفظ شئونات ، سریعا نسبت به جداسازی اتاق‌های مختلط کارمندان اقدام کنند". در راستای همین سیاست، به گزارش خبرگزاری ایسنا، معاون دانشجویی دانشگاه تربیت مدرس اعلام کرد:"از اول آذر ماه از ورود دختران به دانشگاه با پوشش نامناسب جلوگیری می‌شود." پوشش "مناسب" دانشجویان دختر به نحوی که مجوز ورود آن‌ها به محوطه دانشگاه باشد، چنین توصیف شده است:"پوشش اسلامی در درجه اول چادر و در درجه بعدی استفاده از مانتوی بلند تا زیر زانو و بدون چاک بلند است...پوشش کامل موی سر و عدم استفاده از لوازم آرایشی از دیگر ملاک‌های مدنظر کمیته انضباطی برای دانشجویان دختر است." در سایر دانشگاه‌ها و موسسات آموزشی نیز کم و بیش همین روند جریان دارد. نماینده خامنه‌ای در دانشگاه‌ها در تائید روند اعمال‌فشار بر دانشجویان دختر بر سر نحوه پوشش، طی اظهارات شدیدالحنی گفت که دانشگاه‌ها به سالن مد تبدیل شده است و این وضعیت هرچه سریعتر باید تغییرکند.

این روند در آموزش و پرورش نیزبه شکل دیگری در جریان است. پیش از بازگشائی مدارس، موضوع کنار گذاشتن دبیران مرد از مدارس دخترانه عنوان شد. قائم‌مقام آموزش و پرورش در باره جزئیات این طرح گفت که دبیران مرد در سال تحصیلی جاری، مجوز تدریس در دبیرستان‌ها و مراکز پیش‌دانشگاهی دخترانه را نخواهند داشت و تنها در صورتی از دبیران مرد استفاده می‌شود که امکان تامین دبیر زن نباشد.

تلاش برای جداسازی زنان و مردان در محیط‌های کاری و اعمال فشار بر زنان بر سر نحوه پوشش، هماهنگ با سایر اقدامات دولت در راستای هرچه بیشتر مسدود کردن فضای جامعه و شبیه سازی جامعه به مدل جامعه اسلامی ایده‌آل رهبران فکری و سیاسی آن است. اگر در تمام سال‌های گذشته، در عین حال که از قانون، وسائل ارتباط جمعی، مساجد و دستگاه‌های سرکوب مستقیم مانند سپاه و بسیج و گشت‌های امر به معروف استفاده کرده تا جامعه مورد نظر خود را به مردم تحمیل کند و زنان را وادار نماید نقشی متناسب با چنین جامعه ای را به عهده بگیرند، اما در تمام این سال‌ها در عین حال ابا داشته است که بگوید ، مدل جامعه مورد نظرش عربستان سعودی است. اکنون رودربایستی‌ها را کنار گذاشته اند. معاون وزیر بهداشت حکومت در توجیه جداسازی بیمارستان‌های زنان و مردان، با افتخار به مدل عربستان سعودی اشاره می‌کند و آشکارا در صددند با اعمال فشارو سرکوب بیشتر، گام به گام جامعه را به سمتی سوق دهند که رویای برقراری آن را در روی زمین را دارند. اما مگر همینها بلافاصله پس از سرکوب جنبش انقلابی توده‌های مردم در اوائل دهه شصت، این سیاست را در دستور کار نگذاشتند؟

درنیمه اول دهه شصت و همزمان با سرکوب خونین جنبش‌های مترقی، اعمال فشار بر زنان در دستورقرارگرفت. حجاب اجباری، اخراج گسترده زنان شاغل، محدود کردن حضور زنان در عرصه‌های اجتماعی و برقراری چنین قوانین ارتجایی، همگی هدف‌شان بازگرداندن زنان به خانه‌ها بود. در آن شرایط از یک سو، جو ترس و وحشت ناشی از سرکوب خونین جنبش‌ها، و از سوی دیگر توهم بخش‌های ناآگاه و اقشار سنتی جامعه به حاکمان سبب شد که این تاکتیک‌ها در محدوده‌ای موثر واقع شود. چادر و مانتوی سیاه، پوشش بخش قابل‌توجه زنانی بود که در صحنه اجتماع حضور می یافتند. در محیط‌های کار هم جداسازی صورت گرفته بود.

با گذشت سال‌ها، برملاشدن هرچه بیشترماهیت زورگویان براکثریت مردم از یکسو، و بیداری و اعتماد به نفس زنان آگاه از سوی دیگر، رفته رفته جنبشی شکل گرفت، که علیه تمامی مقررات و اقدامات تبعیض‌آمیز و ارتجاعی که زنان را نیمه مرد، و مطیع و فرمانبردار و پوشیده در کفن سیاه می‌خواهد، سربلند کرد. اعتراض به قوانین و فرهنگ ارتجاعی در اعماق جامعه ریشه دواند و خود را در اعتراض به حجاب اجباری، قوانین خانواده، محدودیت حضور زنان در اجتماع و غیره نشان داد. علیرغم محدودیت‌های بی‌شماری که این قوانین و عوامل اجرائی این قوانین بر سر راه حضور زنان در اجتماع پدیدآورده‌اند، حضور زنان در این عرصه گسترش یافت. بیش از ۶۰ درصد دانشجویان دانشگاه‌ها دختر هستند. صحنه دادگستری و دادگاه‌های خانواده مملو از زنانی است که به ازدواج اجباری، به بدرفتاری همسرانشان، به بی‌عدالتی قوانین خانواده در مورد زنان، معترض هستند. در این سال‌ها، در بطن جامعه‌ای که مدام تحت سرکوب قرارداشته، صدها تشکل و انجمن و گروه مدافع حقوق زنان شکل گرفته‌است که "ممنوعه"‌ها را مورد سوال قرار داده‌اند.اعتراض به قوانین ضدزن، از جمله علیه سنگسار، کارزار جمع‌آوری یک میلیون امضا علیه قوانین تبعیض‌آمیز نسبت به زنان، از جمله این فعالیت‌ها هستند. اگر زنان و دختران جوان به جای "پوشش " که " در درجه اول چادر و در درجه بعدی استفاده از مانتوی بلند تا زیر زانو و بدون چاک بلند است" و به جای "پوشش کامل موی سر و عدم استفاده از لوازم آرایشی" کوتاه‌ترین و چسبان‌ترین مانتو را بر تن می‌کنند، نوار کوچکی به عنوان روسری بر سر می‌بندند و آرایش می‌کنند، نه از آن روست که نمی‌دانند پوشش چیست، بلکه دقیقا به نشانه اعتراض به این سمبل‌های زورگویان است. و این خصوصیت نسلی است که اتفاقا تحت حاکمیت زورگویان پای به جهان گذاشته، از کودکی خرافات مذهبی به خوردش داده شده و قوانین ارتجاعی به او حقنه شده است. این نسل، دقیقا این سمبل‌ها را نشانه گرفته است. به آن‌ها معترض است و به سخره ‌شان می‌گیرد. بسیاری از این جوانان بارها به دلیل آنچه "عدم رعایت این شئونات" خوانده می‌شود، بازداشت شده، مورد توهین و تحقیر قرارگرفته و به زندان افتاده‌اند.

امامی‌خواهند یکبار دیگربا تشدید سرکوب و اعمال فشار به زنان، جامعه را به اوائل دهه 60 بازگردانند که گویا راه رسیدن به عربستان سعودی از آن مسیر هموارتر است، قادر به فهم یک نکته نیست: زنانی را که علیرغم سالها سرکوب و خفقان، آگاهانه برای تغییر موقعیت‌شان به پا خاسته‌اند، نمی‌توان با زور، به عقب بازگرداند

وارشجو پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:36 ق.ظ

شعارهای روز دانشجو و قدرت و دلیری دانشجوی مبارز.

شعار های ۱۶ آذر ۱٣٨۵ ، نقطه امید همبستگی جنبش های اجتماعی به یکدیگرند!
با اینهمه فرا رسیدن۱۶ آذرهر سال و بویژه امسال ظرفیت نهفته دانشجویان را در این کشاکش به نمایش می گذارد. وقتی ۱۸ تشکل دانشجویی ازسراسر کشور از شهر های : مشهد- سبزوار- زنجان- سنندج- علامه طباطبایی تهران - امیر کبیر تهران- شیراز- اصفهان- کردستان- سنندج- تبریز- ماکو- یزد- کرمانشاه- بهشهر- کرمانشاه – اراک- زابل وجمعی از دانشجویان تعلیقی و اخراجی در کشوردر آستانه۱۶ آذر به برگزاری این مراسم درامامزاده عبدالله اعتراض کرده اندو اعلام می دارند :
« ۱۶ آذر روز اعتراض است، روز آزادی و برابری است، روز عزاداری نیست، به برگزاری این مراسم درامامزاده عبدالله اعتراض داریم و اجازه نمی دهیم که روز سرخ آزادی و برابری به روز عزا در برون صحنه دانشگاه بدل گردد.» در فراخوان خود با محکمی هر چه تمامتر آورده اند:
«ما امضا کنندگان بیانیه ۱۶ آذر ۸۵ از همه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب میخواهیم که در مقابل این سیاست تسلیم طلبانه دفتر تحکیم وحدت ایستادگی کنند. اجازه ندهید تا مراسم ۱۶ آذر را از محیط دانشگاه و مراکز علمی به گورستانها منتقل کنند. اجازه ندهید تا ۱۶ آذر را به روز عزاداری اسلامی تبدیل کنند. این سیاست تحکیم وحدتی ها ادامه سیاست کرنش جریانات دوم خردادی درمقابله با جناح راست و ضربه زدن به نیروهای آزادیخواه و برابری طلب و سکولاریست و چپ است.» و یا جمعی از دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب دانشگاه های ایران در زمینه سازماندهی تجمع خود در روز چهارشنبه با اعلام :« دانشگاه پادگان نیست» . صف بندی خود را به این شکل ذکر کرده اند :
«... دانشگاه امروز سنگرى براى پاسدارى از حقوق و آزادى هاى مردم ایران است. بقاى این سنگر و گسترش دامنه ى فتوحات آن تنها در پرتو اتحاد جنبش هاى بر آمده از بطن همین " مردم" ممکن خواهد بود. به همین سبب جنبش دانشجویى نیروهاى مترقى بالقوه و بالفعل موجود در جامعه را به اتحاد با یکدیگر براى رسیدن به خواسته ها و مطالبات همسویه اشان فرا مى خواند.» و بر این پایه مطالبات خود را در سطوح چند گانه ای انتشار داده اند . که بر جسته ترین آن شامل :
« جنبش دانشجویى به زندگى در جامعه اى امید دارد که در آن فرد فرد انسانها از آزادى هاى سیاسى – اجتماعى خود (به عنوان حق طبیعى افراد بشر) بهره مند بوده و در آن از تمامى امکانات و ثروتهاى جامعه به طور برابر برخوردار باشند. تنها در چنین جامعه اى ست که امکان اعتلاى استعدادهاى نهان جامعه فراهم مى آید. جنبش بر این باور است که دست یافتن به چنین جامعه اى جز از طریق اتحاد مستحکم آن با دیگر جنبش هاى روبه جلوى جامعه به ویژه جنبش طبقه کارگر و جنبش زنان غیر ممکن است. با در نظر قرار دادن این افق متعالى ست که دیگر خواسته هاى دانشجویان به صورت لوازم و شروط اولیه رسیدن به چنین جامعه ای، در ادامه مطرح مى شود.

- جنبش خواستار حذف فضاى شبه نظامى دانشگاه ها – به همراه تمامى علایم و عواقب آن از قبیل احکام انضباطى سنگین و پوشش اجبارى دختران دانشجو (به عنوان نمونه اى از تبعیض و تفکیک جنسى)، اخراج اساتید، طرح ستاره دار کردن دانشجویان، ثبت نام مشروط دانشجویان تحصیلات تکمیلی، تفکیک جنسی سرویس ها و بوفه های دانشکده ها – در تمام دانشگاه هاى کشور بوده و ضمنا به جد خواستار محاکمه ى عاملان قتل دانشجوى سبزوارى مى باشد.

– آزادى فعالیت تشکلها و نشریات مستقل دانشجویی، مصون از هر گونه تیغ سانسور – را حق گذشت ناپذیر دانشجویان دانسته و در مسیر تحقق این خواسته پیگیرانه تلاش خواهد کرد.

– با توجه به عملکرد ضعیف وزارت علوم، خواستار برکناری فوری وزیر علوم و رؤسای انتصابی دانشگاه ها می باشد.
با پافشارى بر حق بدیهى آزادى بیان، خواستار لغو تمامى احکام قضایى مربوط با فعالین سیاسى کشور و آزادى زندانیان سیاسى – به ویژه دکتر زرافشان وکیل پرونده ی قتلهای زنجیره ای - مى باشد.

- از کوچکترین مطالبات و مبارزات طبقه ى کارگر ایران قویا ًدفاع کرده و خود را متحد استراتژیک جنبش کارگرى ایران مى داند و از آزادى تشکیل سندیکا و تشکلهاى آزاد و مستقل کارگرى و نیز حق اعتصاب کارگران قاطعانه حمایت مى کند. خواستار لغو اصلاحیه ی قانون کار بوده و ضمنا پیگیرانه خواهان آزادى آقاى منصور اسانلو – رئیس هیأت مدیره ى سندیکاى اتوبوس رانى تهران - و باز گرداندن ایشان و همکاران شان به محیط کار مى باشد.

– قویا ًخواستار برابرى مطلق زنان و مردان در عرصه ى حقوقی، سیاسى و اجتماعى و رفع هرگونه تبعیض جنسى بر علیه زنان مى باشد.

– جنبش با هر گونه دخالت خارجى – اعم از اشکال نظامى یا الگوى فرساینده ى تحریم هاى سیاسى و اقتصادى – در سرنوشت مردم ایران به جد مخالف بوده و اعلام مى کند که نتایج چنین اقداماتى تنها فلاکت و سیه روزى هرچه بیشتر مردم ما را به همراه خواهد داشت. این سیه روزى با فراهم شدن شرایط براى سر برآوردن خطرناک ترین نیروهاى تبهکار جامعه با قوت هر چه تمام تر بازتولید خواهد شد.»
این سطح از آگاهی و رسالت تاریخی که امروز دانشجویان برای خود و مبارزات خویش منظور داشته اند و برای تحقق آن به خیابان می آیند ، دیگر بار یاد آورایستادگی دانشجویان بعد از کودتای ۲٨ مرداد٣۲در برابر کودتا گران و امروز دفاع از موجودیت کشور در برابر تهاجم احتمالی عوامل داخلی و خارجی و پشتیبانی و همبستگی با بخشهای وسیع جنبش های اجتماعی ایران در رودررویی با کلیت نظم پوسیده موجود است.
بر ما ست که در شرایط دستگیری مجدد منصور اسانلو، صدور احکام برای فعالان کارگری سقز اقایان : محمود صالحی – جلال حسینی – برهان دیوار گر- محسن حکیمی در بیداد گاههای موجود ، رودررویی با صدور احکام برای فعالان زن در ایران و موج وسیع احکام اعدامها در اهواز، اعلان اخراج نیم میلیون افغانی از کشور، بیکار سازی کارگران و در همراهی با فراخوان خانواده های مختاری و محمد جعفر پوینده که با عنوان : نه خاموشی و نه فراموشی انتشار یافته است . در دفاع از همه تحرکات مبارزات درون کشور در قبال قداره بندان و چماقداران حاکم از مبارزات دانشجویان – زنان – جوانان – اقلیت های ملی – کارگران و خانواده های اعدامیان و قربانین قتل های سیاسی زنجیره ای و مبارزات مستقل یکایک آنان قویا پشتیبانی و حمایت نماییم .
سازماندهی گسترده کارزار های دفاعی و بخدمت گرفتن همه ابزار های رسانه ای خود در جهت جلب حمایت افکار عمومی مجامع اتحادیه ای و کارگری و حقوق بشری در سراسر جهان ، می تواند دادخواهی مردمان سراسر کشور مان را بگوش جهانیان به رسا ترین شکل ممکن برساند . در این راه از هیچ اقدامی خودداری نورزیم . خود را به سنگر دفاعی مبارزات سراسری دانشجویان - زنان – جوانان و کارگران ایران درمحیط کار و زیست خود بیابیم و در همبستگی جهانی سهم خود را ایفاء نماییم .
۱۵ آذر ۱٣٨۵ - ۶ دسامبر ۲۰۰۶

وارشجو پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:00 ق.ظ

شعار هایی که امروز سر داده شد:

دانشجو می میرد ذلت نمی پذیرد

مرگ بر استداد

مرگ بر دیکتاتور

ستاره دانشجو مدال افتخار است

آزادی مساوات تحریم انتخابات

اسالنو زرافشان آزاد باید گردد

زندانی سیاسی آزاد باید گردد

دانشجو کارگر اتحاد اتحاد

همچنین

پلاکارد هایی نیز با مضامین مختلف در میان انشجویان به چشم می خورد از جمله:

زر افشان ـ اسالنو آزاد باید گردد

۳ خودکشی ۲ مرگ ۱ قتل این است دانشگاه

آزادی بیان و تشکل مستقل

ما در راه مبارزه جز زنجیرهایمان چیزی برای از دست دادن نداریم

آزادی برابری

مردم نان می خواهند نه بمب

دیوار های استبداد فرو خواهد ریخت

یا سوسیالیسم یا بربریت

رهایی جامعه رهایی نان است

تشکل کارگری ایجاد باید گرد

از مبارزات کارگران سندیکا شرکت واحد حمایت می کنیم

ستاره ها را به آسمان باز گردانید نه کارنامه دانشجویان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد