گاه نامه وارش

گاهی از بندر انزلی به روز میشود

گاه نامه وارش

گاهی از بندر انزلی به روز میشود

دلم برای خودم تنگ می شود

 اگرچه نزد شما تشنه ی سخن بودم

کسی که حرف دلش را نگفت من بودم

 

دلم برای خودم تنگ میشود آری:

همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم

 

نشد جواب بگیرم سلام هایم را

هر آنچه شیفته تر از پی ٍ شدن بودم

 

چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را

اشاره ای کنم: انگار کوه کن بودم

 

من آن زلال پرستم در آب گند زمان

که فکر صافی آبی چنین لجن بودم

 

غریب بودم و گشتم غریب تر اما:

دلم خوش است که در غربت وطن بودم.

 

هیچوقت فکر نمیکردم دیگر در وارش بنویسم. وقتی  یادداشت قبلی با آن هجم شبهات را دوستانم به من خبر دادند و نظرات را خواندم  متوجه شدم وارش هنوز برای بعضی ها مهم است. نمیگویم خیلی ها چون مطمئنم خیلی نیستند. بعد از گذشت شش ماه از سکوت وارش دات کام  همین چند روز گذشته بود که فقط چند نامه به دستم رسید و فقط همین. هیچکس نپرسید مرده اید یا زنده اید؟ و وقتی سکوت حاکم شود شایعه رشد میکند. وارش برای یک عطسه کوچک هم در گذشته به اصطلاح بیانیه صادر میکرد حال چه شد که تعطیلی اش را در سکوت گذراندیم؟

 

اول بگویم وارش مدتها بود کج دار و مریض جلو میرفت. مشکلات فنی و روحی و نامردی ها نگذاشتند ما مثل گذشته باشیم.  وارش زمانی وارش خواهد بود که حرفی برای گفتن داشته باشد.  همین بس که امروز همه از چک نویس های ما نت برداری کردند و  میکنند. جالب است سایتی باز شده جدیدا که در انزلی بیانیه اعلام موجودیت هم صادر کرده اند که این بیانیه دقیقا کپی برداری از یادداشت اول وارش بود: شهر ویران شده ام بیهوده این خاک مکاو! به خاطر می آورید؟  البته اینها درد نبودند که برای ما غرور آفرین است. از مهر ۸۴  روش جدیدی بنا نهادیم٬ وارش به سه بخش تقسیم شد: آلبوم عکس در سایتی جدا و روزی نامه (که شامل لینکهای خبرگزاریهای مختلف در مورد انزلی بود) و مجله که قرار شد هر دو هفته به روز شود. روش جدیدی بود و من معتقد بودم همین ابتکار لینکهای روزانه وارش را دوباره زنده خواهد کرد. اول خیال کردم همه با ما قهر کرده اند. آمارها نشان میداد بازدیدکننده داریم. اما همه خنثی بودند.

 

و اما دوستی از اختلافات تحریریه وارش صحبت کرده بود. دوست عزیزم! افتخار وارش این بود که همه حق داشتند بنویسند. اختلاف سلیقه  همیشه بود. حتی در اوج وارش و تنها انگیزه من از ادامه کار در وارش همین نظرات مختلف بود. چون باعث شکوفایی بیشتر وارش میشد.  اما این اختلاف نبود که من از وارش دل کندم و کسی هم مرا بیرون نکرد. و اگر هم امروز میبینید که به لطف دوستان هنوز اسمم را نه تنها حذف نکرده اند و مدیر مسئول معرفی کرده اند یاد آور همان دوران خوش وارش در کنار شما بود. آن فضا چیز دیگری بود. یادتان می آید؟ ما که خوب یادمان است. هیچکس از انزلی و ملوان و خیلی چیزهای دیگر در اینترنت حرف نمیزد وارش زد. روزی که فقط دو نفر این سایت را میدیدند ما بیشتر کیف میکردیم تا روزی که صد نفر آمدند و فقط زخم زدند.  به چه چیزهایی گیر دادیم؟ واقعا بعضی از یادداشتهای خودم را که میخوانم تعجب میکنم که به کجاها فکر میکردیم.

 

و اما در مورد آوای انزلی صحبتی شد. من عاشق ساختار شکنی هستم و دوست دارم هر کجا هستم حرفی جدید بزنم. من دیوانه کار در مطبوعات بودم. وارش این فرصت را به من داد تا تجربه کنم. یکی از دوستان پیشنهاد کار در یک هفته نامه تعطیل شده در انزلی را داد. راستش دغدغه کار کاغذی از آنجا که همیشه همراه من بود مرا وسوسه کرد تا این پیشنهاد را قبول کنم.  یک ماهی که در تدارک انتشار  هفته نامه بودیم واقعا جالب بود. چه چیزها که ندیدیم. آقایی که خودش را میخواست برای شورای شهر  کاندید کند اسپانسر مالی بود و چه اتفاقات عجیبی افتاد. تو خود حدیث مفصل بخوان از این ...! به هر حال یک شماره هم بیرون نیاوردیم. و فرار کردیم از آن فضا! تجربه گرانبهایی بود.

 

نمیخواستم بی سرو صدا وارش را تعطیل کنم حتی نوشته ای با عنوان نامه آخر نوشتم و چند عکس هم آماده کردم. حسی به من گفت بی خیال. شاید باعث رنجش خاطر بعضی ها شدم که در اینجا از همه پوزش میطلبم.

وارش در آخرین سالهای دانشجویی پا گرفت. کاش هنوز هم دانشجو بودیم. وقتی پراکنده شدیم  و دغدغه نان هم اضافه شد یک گام عقب نشستیم. بعد وقتی دیدیم از ما استفاده تبلیغاتی کردند باز پس زدیم. بعد وقتی دیدیم فضا کثیف است دیگر بی خیال شدیم.  خوشحالم آلبوم عکس ما فعال است تا حداقل نامی از وارش در این شبکه بماند. شاید روزی دوباره وارش ببارد. البته نه مصنوعی!! بلکه با جسارت و شهامت وارشی!

 

محسن فتاحی

نظرات 14 + ارسال نظر
یک دوست جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:09 ب.ظ

سلام .آقای فتاحی اگر همه کارها به خوبی پیش میرفت .دیگه چرا این همه مردم سر هر چیزی به سر و کول همدیگه میپریدند. آقای فتاحی قدم رو محکم وردار و یه یاعلی بگو .انشالله که وارش این دفعه با طراوت تر و شاداب ترمیباره. من از حال کسی خبر ندارم یه دوست تنهام که از انزلی دورم.به جرات میتونم بگم که هر روز من به وارش سر میزنم و خواهم زد .پس به کوری چشم حسود ها هم که شده................... به خدا وارش واسه من آرامش وقدرت و شهامت زندگی کردن رو مییاره . بعضی از خاطراتی رو به یادم مییاره که حتی سال به سال بهش فکر نمیکردم. به قول زنده یاد عارف قزوینی (بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد زبس که خون دل از چشم انتظار چکید) . ما هم تو این دنیای اینترنتی یه وارش رو داریم رو بس.

یه وارشی جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:54 ب.ظ

جالب بود. امیدوارم هر جا هستید موفق باشید. فقط وارش رو فراموش نکن.

[ بدون نام ] شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 12:46 ق.ظ

خوشوقتیم
به به صدای خوش الحان وارش با لطافت گذشته اش دگر باره به نجوا در آمد . دکلمه زیبای نوشته آقای فتاحی نشان از اعماق آنچه در بطن مردم خوش طینت میگذرد میدهد و همین طلیعه باریدن مجدد وارش را نوید میدهد. اما این همه ماجرا نیست دوست عزیز و آنطوری هم نیست که مردم و بخصوص کاربران وارش از آن بی اطلاع باشند. روزهای بعد از انتصابات و تعویض لحن وارش حاکی از فشارهایی بود که خودت هم بخوبی و درستی بدان اشاره کرده ای - مشکلات فنی - روحی - نامردی و خیلی چیزهای دیگر !!!که نوشته های گذشته شما هم بوضوح گویای همین حقایقها بود . خوشحالم که همیشه با خودت و دیگران روراست بودی و این صداقت را بدعت نهادی و این بزرگترین افتخار وارش است و بقول خودت ساختار شکنی مایه تجدد است و پیشرفت . ببین چقدر این نوشته امروزت به دل نشسته . همین نوع نگاه انسانی هدیه رجعت وارش به دوستدارانش را تداعی میکند . با تمام نقدی که به این تضییقات داری چقدر بی شیله و پیله و از آن مهمتر بی کینه بر آنچه بر تو روا داشتند اصلا دل چرکین نیستی و این چه زیباست و آموزنده. برای بر پا داشتن آزادی در نوشتار و گفتار باید با نیک سرشتان بیدریغ همراه شد و وارش اینچنین آغاز کرد و این اصل نیکو برازنده بر پا دارندگان حرکت در خلاف جریان است و متعصبان و نان به نرخ روز خورندگان از آن چندان دل خوشی ندارند. اما باید بتصویر شان کشید. تلاش کنیم وارش را به جایگاه اصلی خود باز گردانیم تا با مردم مهربانش بدرخشد و بقول دوست عزیز فتاحی خنثی نماند . این کار اما بهایی دارد که باید پرداخت و آن همت دوستانی است که در لطافت طبع شان هیج شک و شبهه ای نیست که اگر با جسارت همراه شود حقایق را اگر هر چقدر تلخ اما بار دگر روزگار چون شکر پدید آورد. به امید آینده آفتابی همراه وارش.
گیل کُر

آرمین شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:33 ق.ظ

یادش بخیر ...
مردمان خوبی داریم
خوب می دانند کی علاقه صاف و سکوت قهرآلود ستاره لازم است.
لازم است گاهی اوقات از سکوت ستاره صبوری بیاموزیم...

اولین چیزی که بعد از شنیدن اسم وارش به ذهنم می رسد همین جمله هست. اواسط تیر ماه 81 بود و ما برای گرفتن نمره به دانشگاه میرفتیم.محسن شعرهای مختلفی را آماده کرده بود. این شعر را انتخابش کردیم و شد اولین تبلیغ ما! دوران خوبی بود کاش هیچوقت تمام نمی شد(البته آنوقت ها آرزوی تمام شدنش را داشتیم!) چه بلا ها که برای ثبت دامنه بر سر ما نیامد!VARESH , VARESH81,... و خیلی اسمهای دیگر و سر آخر هم شد WARESH گفتیم تایپ کردنش هم راحت است( خودتان تا به حال متوجه شده اید!) دوستان زیادی کمکمان کردند. یاد همگی سبز.
و اما در مورد وارش. محسن راست می گوید تنها چیزی که در گروه وارش مطرح نبود اختلاف نظر در گروه اصلی بود . خیلی ها وارد شدند و اما انتظار داشتند که نتیجه کارشان را ببینند و مخاطب با آنها ارتباط برقرار کند. آروین یکی از آنها بود . دوست داشت بداند مخاطب چه میخواهد؟ اما مخاطب فقط خواندن بلد بود و سر زدن به وارش را میدانست. هر از چندگاهی میل هایی وارد صندوق پستی مان میشد که قالبا در حد تشکر بود و از این جور حرفها.
حتی حالا هم که دیگر خبری از مجله نیست کسی سراغی از ما نمیگرد. ولی شمارشگر آن هنوز کار میکند و روزی 15~20 بازدیدکننده را نشان میدهد. نمی دانم از کجا می آیند و برای چه می آیند و ...
یادم می آید دوستی به ما می توپید که چرا اینقدر انزلی را نقد میکنید و هی آبای،آبای میکنید. شما خبر شهر های دیگر را ندارید که چه خبر است. نتوانستیم متعاقدش کنیم و گفت دیگر به سراغ وارش نمی آید!
یادش به خیر وارش پرنده صلح رشت و انزلی! نمی دانم دیوانه بودیم یا عقلمان کار نمیکرد. شاید هم کار میکرد! چه حرفهای اولی که با نام حسین رحمانی نقش بر صفحه اول وارش بست و با چه برنامه ای، برنامه خداحافظی حسین رحمانی را برگزار کردیم.
شاید خیلی قاطی پاتی حرف زدم اما این ها چیزی هستند که بعد از خواندن این پست در ذهن من پر گرفت.
سعی میکنیم وارش را زنده نگه داریم و این مستلزم همکاری شماست. منتظرتان هستیم.


[ بدون نام ] شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 12:52 ب.ظ

خوب خودتونو تحویل میگیرین! همین خوبه!

ایکس یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:38 ق.ظ

این حرفها واسه ما آب و نان نشد. وارش از بین بردید حالا دارین فیلم هندی بازی میکنید؟ تعهد و رسالت کاری شما چه شد؟

[ بدون نام ] دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:01 ق.ظ

درود بر یاران وارش
داشتم به چند شماره اخیر وارش نت نگاه می کردم .خستگی و استیصال را بوضوح می توانی در لابلای یادداشتها و ایمیلها مشاهده کنی.خستگی نه تنها از دست دشمن اندیشه و آزادی که حسابش بر همگان روشن است و یک راه حل هم بیشتر ندارد و آنهم مبارزه با سانسور و اختناق موجود است بلکه خستگی از دوست که در گذر زمان یادش رفته که رسالت قلم و حرمت خواننده لازم و ملزوم یکدیگرند و بجای حرکت به پیش به شرایط تن می دهد و از این نظر به استیصال در می غلطد. سر آن ندارم که بر دردها و زخمهایی که به اندازه کافی ناشی از همین فشارهای بر شمرده و فراهم شده از وحوش حاکم بر سرنوشتمان ایجاد شده نمکی بپاشم و یا زخمی دیگر اضافه کنم اما کنار کشیدن و یادش بخیر گفتن !!!هم دست همانهایی را باز خواهد گذاشت که به مرگ اندیشه کمر بسته اند. وارش با اعتقاداتش ریشه دوانیده و استقلال فکریش را مدیون همان بینش ریشه داری است که در دل همشهریان مبارزش می طپد. ببینید که به محض شروع به شکوفایی مجدد : متلک - خوب خودتون را تحویل میگیرید ! - و طرف هر کسی هست عالی لااقل حرفش را زده و به همین دلیل اختلاف سلیقه با من و شما و دیگران باید قابل احترام و مورد علاقه قرار بگیرد. تازه یارو اظهار امیدواری هم کرده که: - همینطوری هم خوب است!. خب بگذار این دوستان هم اینطوری حال کنند .دوست عزیز من نظر دهنده وارشی الزاماْ نباید دست اندر کار نشریه وارش باشد و اگر هم شد که جرم نیست. ندانستن و خنثی ماندن و چوب لای چرخ گذاشتن مشکل ماست. گویا اینجا هم مانند خیلی جاهای دیگر به غلط جا افتاده که تا زمانی که حرف نمی زنی کسی کاری با شما ندارد اما به محض اینکه حرفی زدی همه متلک ها شروع میشود که اینجاش کج است و آنجاش راست و...آیا بهتر نیست بجای فقط نظاره گر - با نظرات و پیشنهادات زیباتر خود ما را بی نیاز سازید. آن دوست دیگر (ایکس) گفته که این حرفها نان و آب نمیشود ! وارش را از بین بردید! و در نهایت هم این سناریوی فیلم هندی شده!!و رسالت وارش کجاست؟! . البته همه اینها پرسیدنی است. ولی نه از این بچه های زحمتکش وارش که زیر فشارهایی که اگر به نوشته محسن فتاحی دوباره نگاهی بیاندازی باید از آنهایی پرسید که مصیبت و دغدغه نان را هم بر آن افزوده اند. بنابر این بی انصافی است که با این اوضاع تازه نان و آب هم از این دوستان مطالبه کنیم!!. اگر خیلی ادعامان میشود چرا نمینویسیم؟ و فقط این رسالت را از این بچه ها که این امکان را برای من و شما فراهم کرده اند که به این راحتی داریم مینویسیم و با همدیگر در چهار گوشه جهان ارتباط برقرار کردهایم میخواهیم ؟به این دوستان باید خسته نباشید گفت که هنوز هم که هنوز است زیر این مشکلاتی که شرحش رفت کمر خم نکرده اند. البته فقط خسته نباشید و موفق باشید یا بقول دوستان سری به وارش بزنیم و دیگر هیچ و من بمیرم و تو بمیری و .....نه رسالت وارش است و نه کارها پیش می ره. باید در هر شرایطی تلاش کرد و راهنمایی کرد و دلگرمی بخشید. والا تا دلمان بخواد به کارهای هم میتوان ایراد گرفت و تازه طلب ارث و میراث هم کرد!! مالیات که نداره.! اما همت میخواد همین سایت را به روز و هفته کردن که من یکی از پسش بر نمیام. اما ممنون تلاش وارش هستم منهای باز دارنده های آن که بجای تلاش و یگانگی ترس و سکون و یاس الغا میکنند و این هیچگاه در شان وارشی که ترقی و تکامل پیشه کرده بود نبوده و نیست و این آن رسالت است که با همت من و تو و ما قابل وثوق خواهد بود . برای آن تلاش کنیم . واش متعلق به وارشی است و نه فقط متعلق به مدیران آن . یاریشان دهیم و آینده اش را بهتر رقم زنیم که دشمن فرصت عرض و اندام نیابد .
صفای همه وارشی های با معرفت. مازیار

سپیده دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:31 ق.ظ

ما ایرانی هستیم. با گذشته درخشان و مفتخر به داشتن کوروش کبیر و فرهنگ و تمدن غنی و...
ما ایرانی هستیم. با خلقیات و عادات خوب فراوان. و عادات بد فراوان تر!یکی از این عادات بد این است که سکوت میکنیم و بعد تا کسی شروع به انتقاد( حال بماند که سازنده باشد با نباشد) میکند همه صاحب نظر میشویم و از هر طرف به طرف مقابل حمله ور! دوستی اشاره به رسالت و تعهد نویسندگی کرد. دوست عزیز؛ سوال من این است که آیا ما به عنوان خواننده از رسالت و تعهد خود اگاهیم؟! یکبار دیگر نوشته آقای فتاحی را با دقت بخوانید. در شش ماه گذشته چند میل از طرف همین خوانندگان متعصب به ایشان فرستاده شده؟ کسی سراغی از وارش گرفته بود؟ برای چند لحظه هم که شده دست از شعار دادن برداریم. آیا این رسالت و تعهد خواننده نیست که نویسنده را سرشوق می آوردکه رسالت خود را به نحو مطلوب انجام دهد؟ به علاوه شما از جوانانی که در این مملکت با چنین شرایطی زندگی میکنند چه انتظاری دارید؟ که بپا خواسته و قیام کنند!!! بیرون گود هستید و میگویید لنگش کن!
بیایید برای یکبار هم که شده از انتقاد غیرسازنده دست برداریم.
خیلی ساده تر و قشنگ تر از اینها میشد تولد یکسالگی وارش را تبریک گفت و با یک خسته نباشید و خدا قوت خستگی را از مسئولین وارش دور کرد!

آبای غربت نشین دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:00 ق.ظ

دیدم بازار گفتگو و تبادل نظر گرمه گفتم منم یه چیزی گفته باشم. دوستان عزیزم و علی الخصوص آقا مازیار ، من مدت ها در این فکر بودم که وارشی که این همه با مخاطبینش رو راسته ، چرا جایی رو نمیذاره که مخاطبین هم بتونن مطالبشون رو اونجا قرار بدن و دیگران هم نقطه نظرات مخاطبین رو ببینن! اما بعدا فهمیدم که ما لیاقت این کار رو نداریم. یا لا اقلش یه تعداد زیادی از ما شعور همچین کاری رو نداریم!!! یه موقعی در وارش یه قسمتی بود به نام دیوار یادگاری. یادتون هست؟ همون guest bookخودمون رو میگم. چند بار داخلش عکس سوپر گذاشتند؟ چند بار کار به فحش و فحشکاری رسید؟ یا همین wiki که راه انداختند! ما اصلا نمیدانیم ویکی چی هست ! دست است که همه میتوانند ادیتش کنند ولی کی ادیتش کرد؟! یکی آمد همه اش را پاک کرد یکی عکسش را چسباند یکی گفت اعتماد چیز مسخره ای است! (واقعا هم ای جمله برای وارش صدق می کند)و ... اصلا چرا راه دور میرویم ؟ همین وبلاگی الان در داخلش کامنت می گذاریم! چه چیز هایی مینویسیم؟ همش داریم یا به وارش می توپیم یا به نظام و حکومت. آقایون و خانومایی که خارج هستید و خبر داخل رو ندارین، در داخل ایران فیلترینگ بیداد میکنه! اگه وارش رو با این حرف ای صدتا یه غاز فیلتر بشه شما مسوولین.
در آخر از دوستی هم که از وارشی ها ودفاع کرده تشکر میکنم.
قربان هرچی انزلیچیه. مواظب وارش باشین...

تینا دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:31 ب.ظ

من نمیدونم اینجا چی خبره چون تازه واردم ولی ظا هرا یک زلزله اینجا اتفاق افتاده فقط می تونم اینو بگم که به خاطر شهر مون باید از وارش حمایت کنیم همینو بس

وحید مارینر سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:12 ق.ظ http://foggyport.myblog.ir

بیت مطلع خیلی زیباست

ایکس سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:15 ق.ظ

همه حرفها جالب بود ولی به نظر من وارش بزرگترین مشکلش نداشتن حرف تازه بود. تکراری شدن بود. که در لابلای همین یادداشت محسن فتاحی میشد فهمید. اما هیچکس به روی خودش نیاورد. تعطیلی وارش طبیعی بود چون وقتی حرفها تکراری بشه مخاطب از دست میره.

گلبرگ سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:25 ق.ظ

جناب آقای فتاحی
گله مندی شما در این مرحله دیگر جایی ندارد.شما باید حافظ حق خود می بودید!شما اگر واقعا عاشق وارش بودید حتی بخاطر یک بازدید کننده هم باید به کارتان ادامه می دادید. حتی یک نفر هم می تواند انگیزه خوبی باشد! تا چطور به آن بنگری!
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
برای اینکه دوست داران وارش به یادتان بودند و هستند ارزش قائل باشید

فرید جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:05 ق.ظ

درود محسن
من همیشه به وارش سر میزنم و همیشه برام تزگی داره چون ما که در تبعید هستیم قدر اونجا و وارشهای همیشگی وسایت وارشو ادمهای اونجا رو میدونیم یادت نره که خیلی ها حتی از اون ور اب میومدن وخاطراتشون رو تازه میکردن تو سایت . به نظر من وارش هیچ وقت خاموش نمیشه من و ایدین ( دوستت ) اینجا هر کاری که بتونیم میکنم برا وارش نمیدونم چی ولی هر چی باشه .
انزلی مال ماست براش زحمت بکشیم چون کس دیگه هیچ کاری نمیکنه !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد