برای آن کسانی که انجمن (forum) و ویکی (wiki) را محلی برای توصیف شغل و مهارت هایشان میکنند خواندن این مطلب را توصیه میکنیم.
داستان عجیبی شده، این وارش...
یکی میگوید دمتان گرم، یکی بد و بیراه میگوید، یکی هم ... به هر حال ما تا آخرش هستیم. کوتاه نمی آییم. هرچند که دستمان از همه جا کوتاه و گردنمان از مو هم باریکتر است.
آنهایی که وارش را دوست دارند می مانند و آنهایی که گذری می آیند ، گذری هم میروند.
در مجموع ما کارمان را نرم نرمک انجام می دهیم. صعود می کنیم و به ناگاه صقوط می کنیم! چپ می رویم. راست میرویم. تلو تلو میخوریم. اما راه میرویم. به سمت جلو...
مواد لازم:
باقلای پوست کنده شده (معروف به پاچ باقلا)
چند عدد سیر ( 2 تا 4 عدد)
شوید (خشک یا تازه)
روغن یا کره ( 2 تا 3 قاشق)
نمک و زردچوبه
تخم مرغ
روش پخت:
باقلا و سیر خرد شده را در دیگی روی حرارت با روغن به مدت 4 دقیقه تفت می دهیم . سپس شوید را اضافه نموده و یک دقیقه در همان حال با باقلا مخلوطش می کنیم . بعد آب اضافه می کنیم به اندازه ای که حدود یک الی 3 سانتیمتر از سطح باقلا بیشتر باشد . زرد چوبه و نمک هم می ریزیم . و سر دیگ را روی آن قرار می دهیم تا بپزد. قبل از اینکه کاملاً بپزد تخم مرغ را بدون اینکه بزنیم به آن اضافه می کنیم. هر چند دقیقه یکبار هم می زنیم تا ته نگیرد.
اگر به جای روغن از کره استفاده نمایید غذا بسیار خوشمزه تر خواهد شد.
با ماهی یا کولی شور و سیر ترشی و برنج کته بسیار خوشمزه است.
سرانجام مجله وارش حرف پایانی خود را زد. تعطیل شد. حرف آخرش را حسین رحمانی سردبیر سابق وارش نوشته است. لطفا قسمت نظرات را فراموش نکنید...
آرشیو ۴ساله وارش هم به زودی تکمیل میشود.
اگر دنبال یک تکه زمین برای ساختن یک کلبه چوبی دبش و باحال هستید،
اگر با همسرتان دعوا گرفته اید و احتیاج به یک محیط آرام بخش و ساکت دارید،
اگر از دود و دم شهرتان و آلودگی های صوتی به ستوه آمده اید و خرت وخرت سینه ات به درد آمده،
اگر از کار خسته شده ای و دنبال یک جای نزدیک و خودمانی میگردی،
اگر از عروسک بازی آدم های دور و اطرافت حرصت در آمده و در به در دنبال هم محلی های بی نقاب میگردی،
اگر هوس غرق شدن در دریای نیلگون خزر به سرت زده است،
اگر آرزوی دیدار طلوع و غروب انوار زیبای خورشید را در کنار ساحل دریا دارید،
پایت را بگذار روی پدال وسطی تـــــــــــــــــــــــرمـــــــــــــز !
درست آمده ای،پیاده شو! همین جاست، همان پاتوقی که در آن هم من هستم وهم تو هستی،با هم!
همان دهکده ای که قرار است تو در آن حضور یابی :
به انزلی خوش آمــــــــــــــــــــــــــــدی!
خاطرات بخشی از وجود افراد در مراحل مختلف زندگی است. اتفاقاتی که در زمان وقوعش شیرین، ناخوشایند و یا شاید هم غم انگیز باشند، سالها بعد به عنوان خاطراتی شیرین و یا همچنان تلخ یاد میکنیم.
زندگی وارش هم به مانند همه ماها سراسر خاطره است. دوستانی که با ما بودند و حالا نیستند! مطلب زیر خاطره ایست از دوست عزیز
حسین صفاریان (حسین خازن) که در شماره سوم وارش در اول شهریور80 منتشر شد:
ما اهل گایان نیستیم!
وسط یک ظهر تابستان بود ، ماسه ها داغ ، موجهای دریا آرام آرام تو را به یاد توپ گمشده تیم واتر پلوی انزلی می انداخت و تیمی که رفت دنبالش و گم شد. از رکورد حیدر هم خبری نشد و شاگردانش هم که پشم شدند رفتن انگلیس، سوئد و ....
راستی از توپ هشت تیکه و مستطیل سبز چه خبر؟ هیچی؟!! هوا هنوز داغ بود و تور تار بسته والیبال عین جوانمردی ما اینجایی ها ، آره ما ها خالی از دغدغه توپ و لحظه ها.
ما هم این بین گیج!! می خوردیم که یکهو ریخت روی یالهای باز بغلی!! و نفهمیدیم چطور زیر چشممان سیاه شد!
ولی یادتان باشد رفتن با شورت در آب زشت است و از آن بدتر سرو کله زدن با آدم کله شقی است که لب آب ویلا دارد ودریا مال ِ باباش است هر چند که یه جاییش سوخت!! با اون عینک دودی مسخره اش.
در هر حال ما اهل گایان* نیستیم اگر هم باشیم باقی ماجرا تا 15 روز دیگر اگر به گایان نرفته باشیم!!