اگر دنبال یک تکه زمین برای ساختن یک کلبه چوبی دبش و باحال هستید،
اگر با همسرتان دعوا گرفته اید و احتیاج به یک محیط آرام بخش و ساکت دارید،
اگر از دود و دم شهرتان و آلودگی های صوتی به ستوه آمده اید و خرت وخرت سینه ات به درد آمده،
اگر از کار خسته شده ای و دنبال یک جای نزدیک و خودمانی میگردی،
اگر از عروسک بازی آدم های دور و اطرافت حرصت در آمده و در به در دنبال هم محلی های بی نقاب میگردی،
اگر هوس غرق شدن در دریای نیلگون خزر به سرت زده است،
اگر آرزوی دیدار طلوع و غروب انوار زیبای خورشید را در کنار ساحل دریا دارید،
پایت را بگذار روی پدال وسطی تـــــــــــــــــــــــرمـــــــــــــز !
درست آمده ای،پیاده شو! همین جاست، همان پاتوقی که در آن هم من هستم وهم تو هستی،با هم!
همان دهکده ای که قرار است تو در آن حضور یابی :
به انزلی خوش آمــــــــــــــــــــــــــــدی!
خاطرات بخشی از وجود افراد در مراحل مختلف زندگی است. اتفاقاتی که در زمان وقوعش شیرین، ناخوشایند و یا شاید هم غم انگیز باشند، سالها بعد به عنوان خاطراتی شیرین و یا همچنان تلخ یاد میکنیم.
زندگی وارش هم به مانند همه ماها سراسر خاطره است. دوستانی که با ما بودند و حالا نیستند! مطلب زیر خاطره ایست از دوست عزیز
حسین صفاریان (حسین خازن) که در شماره سوم وارش در اول شهریور80 منتشر شد:
ما اهل گایان نیستیم!
وسط یک ظهر تابستان بود ، ماسه ها داغ ، موجهای دریا آرام آرام تو را به یاد توپ گمشده تیم واتر پلوی انزلی می انداخت و تیمی که رفت دنبالش و گم شد. از رکورد حیدر هم خبری نشد و شاگردانش هم که پشم شدند رفتن انگلیس، سوئد و ....
راستی از توپ هشت تیکه و مستطیل سبز چه خبر؟ هیچی؟!! هوا هنوز داغ بود و تور تار بسته والیبال عین جوانمردی ما اینجایی ها ، آره ما ها خالی از دغدغه توپ و لحظه ها.
ما هم این بین گیج!! می خوردیم که یکهو ریخت روی یالهای باز بغلی!! و نفهمیدیم چطور زیر چشممان سیاه شد!
ولی یادتان باشد رفتن با شورت در آب زشت است و از آن بدتر سرو کله زدن با آدم کله شقی است که لب آب ویلا دارد ودریا مال ِ باباش است هر چند که یه جاییش سوخت!! با اون عینک دودی مسخره اش.
در هر حال ما اهل گایان* نیستیم اگر هم باشیم باقی ماجرا تا 15 روز دیگر اگر به گایان نرفته باشیم!!