گاه نامه وارش

گاهی از بندر انزلی به روز میشود

گاه نامه وارش

گاهی از بندر انزلی به روز میشود

بهشت همین جاست

 

بندر انزلی ، از گذشته های نه چندان دور بعلت مستعد بودن زمین آن ، یکی از مراکز تولید مرکبات و انواع گل بوده است ، آنچنانکه توجه همه سیاحان، شخصیت های خارجی و ایرانی که از طریق انزلی بین ایران و اروپا به مسافرت می پرداختند ، از جمله «مادام کارلاسرنا» که در سال 1877 میلادی 1256 شمسی از انزلی دیدن کرده می نویسد :
«انزلی ، نظاره گاهی است که طبیعت نقش های بدیع در آن آفریده است ، آب و هوا و آسمانش یاد آور ناپل است و میوه هایش و گل و گیاهش در حد وفور است ، باغهای زیبا دارد که در دیوارهای بلند محصور است .
روزی که برای دیدن یک خانواده محلی رفته بودم یکصد زن را دیدم که به دور درخت نارنج و بوته های گل سرخ گرد آمده بودند و برگهای گل سرخ را برای تهیه گلاب و بهار نارنج را برای مربا ، می چیدند . 


احمد شاه قاجار ، در حین عبور از انزلی گفته است : «این جا بهشت روی زمین است ، بهشت همین جاست. »

 
آری خدای بزرگ و توانا، آنچه زیبائی در طبیعت وجود داشت، همه را جمع کرده و یک جا به انزلی و مردم آن بخشیده که ساحل دریای آن فرح بخش است، بطوری که در زمستان امواج خروشانش، سیلی بر سخره ها و انواع کشتی ها و قایقها می نوازد و در تابستان امواج بسیار کوچک و کف آلودش، بوسه بر ساحل می زند .


شاید موقعیت انزلی را، شهرهای دیگر ندارند، و گرنه سالیانه میلیونها نفر برا ی استفاده از آب و هوای پاک و بدون دود و سر و صدای گوش خراش شهرهای دیگر، بدین جا نمی آمدند .

نظرات 11 + ارسال نظر
سام پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:28 ق.ظ

عزیز سخره با صاد ه نه با سین .
در ضمن بهترین سایت اینجا عکسها همه توپه .
ویوا انزلی ویوا ملوان

چولی پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 06:19 ق.ظ

با این همه وصف که از شهرتون کردی !
اما بی سواد مثل تو هم زیاد داره .که هنوز بعد از گذشت این همه سال که احمد شاه قاجار از اونجا رد شده (که مطمئنم با سر و دماغ شکسته هم بود)نمی دونی صخره رو با سین نمی نویسند.!!!!!

همدرد پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 08:42 ق.ظ

کی گفته موقعیت انزلی را شهرهای دیگر ندارند . درست است که انزلی برایمان تبلور خاطرات تلخ و شیرین گذشته و حال است اما با هچل هف گویی شاهان و شیخانی که برای عشق وحال کردن با ملکه کاترین و ....قراردادهای ننگین گلستان و ترکمانچای و.... آفریدند و جام زهر سر کشیدند و چون بخلوت رفتند آن کار دیگر کردند و ما را بدین روز ..... حالا کجای اینجا بهشت است . بیچاره قایقران زحمتکش ما را واداشته اند تا زیر پل و شنبه بازار و بولوار دم اسکله قایقرانی ندا سر دهد که قایق سواری به دور مرداب با قایقهای شوفاژدار !! و بیچاره مردم برای سیر و سیاحتی برای تمدد اعصابی به حواشی تالاب و... بنگرید و امکاناتی که میتوانست بدور از تحجر حضرات بمانند بسیاری از رودخانه های قابل قایقرانی در دنیا محل تفرج با امکانات بالا باشد اما باید بخرج زرادخانه هسته ای بنجل و از دور خارج شده چرنوبیل مانند گردد و دریای نیلگون خزر به زباله دانی اتمی مشتی نادان بدل شود و.....آری بهشت است و اما ماها کور شد ه ایم و حوریانش !!!را نمی بینیم . بله سالانه میلیونها نفر به شهرمان می آیند اما آیا شما حاضرید آمار بزه کاریهایی که بر سر همین میهمانان در این بهشت !! می آید را بدهید یا می خواهید ما را باز هم به قرن ۱۲ و ۱۸ و... حواله دهید . از هتل چمن و مقوا.... و ...دستشوی در خیابانهای شهر بدلیل عدم دسترسی به حد اقل های بهداشتی و نه استاندارد در حوالی تابلوها و پرده هایی که نوشته نصب چادر ممنوع !!!!!! که هزاران چادر نصب هم شده در این بهشت دیگر نیازی به توضیح نیست و در نهایت آمار غرق شده گان در نتیجه بی مسئولیتی میهمان نوازان این بهشت برین !!! همه و همه به اندازه کافی گویای حقایقند و با هیچ درخت نارنج و ترنج قرون وسطی حاکمان هرگز ناپل نام نخواهند گرفت چرا که بوته های گلهای سرخش مدتهاست بدست بی کفایتان درو گشته اند . شهرمان دگر باره اما امواج خروشانش را از خزر بعاریت خواهد گرفت تا اینبار نه به صخره ها !! که به آنانی که فطرت پستشان آب دریا را آلوده را در هم بکوبد. و یقین دارم که
بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر
بار دگر روزگار چون شکر آید
و از پس آن بهشت بی استبداد و قلدر مآبی بی محابا در هر نقطه ای رخ مینماید و چی کیفی دارد در این سامان آن انزلی بیدار و سرحال که ما را جز آن آرزویی نیست .
دم همه وارشی های با حال گرم

وارشجو پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:51 ق.ظ

آغاز سال تحصیلی جدید فرا میرسد
بار دیگر اول مهر فرا می ‎ رسد و سال تحصیلی تازه ‎ ای آغاز می ‎ شود. اکثریت بسیار بزرگی از کودکان و جوانان ما با انواع و اقسام فشارها و کمبودها به مدارس و دبیرستان ‎ ها بازمی ‎ گردند. فشارهایی که ناشی از وضعیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی حاکم بر ایران است.

از روزی که خیزش مردم به یغما رفت یعنی از بیست ‎ وهشت سال پیش، وضعیت معیشتی مردم و طبعاً مادران و پدران و والدین دانش آموزان و دانشجویانمان دائماً بدتر شده است، چنان که اکنون صدها هزار تن از این انسانها وادار گشته ‎ اند که برای یاری به خود درس و مدرسه را کنار گذارده و عمدتاً به کارهای طاقت ‎ فرسا و سخت بپردازید.

مسئولان اعتراف می ‎ کنند که ۵۰ % مدارس ایران دو شیفته هستند و این خود به تنهایی حکایت از آن دارد که سطح آموزشی به شدت کاهش پیدا کرده است. در ثانی ده ‎ ها هزار مدرسه در ایران بیش از آن که مکانی برای تحصیل باشند به ویرانه ‎ ای شبیه ‎ اند. هر سال در گوشه وکنار ایران دیوارهای مدارس فرومی ‎ ریزند و حوادث ناگوار و گاهی مرگ ‎ آوری برای دانش ‎ آموزان به دنبال می ‎ آورند و این در حالی ‎ ست که بودجه ‎ های هنگفتی به تهیه و تولید سلاح و همچنین مراکز خرافات و .....اختصاص می ‎ دهند.

دختران دانش ‎ آموز بیش از پسران دانش ‎ آموز در معرض فشارها هستند و وادار شده ‎ اند تا حجاب اجباری داشته باشند و در تمام طول سال تحصیلی از این نظر رنج و عذاب بکشند. دختران را از برخی فعالیت ‎ های ورزشی و اجتماعی منع کرده ‎ اند و مانند انسان ‎ های درجه دوم به آنان برخورد می ‎ کنند.

کتاب ‎ های درسی پر از خرافات و مطالب زائد و غیرعلمی است و به علاوه در تمام مدارس، دو شیفته یا معمولی، که وقت کمی برای تدریس علوم و ادبیات در نظر گرفته شده، بخش بزرگی به تعلیمات خرافه اختصاص یافته است.



ما به وضعیت بد مالی والدین خود معترضیم، و تحصیل و آموزش و پرورش را حق مسلم تمام هم سن و سالان خود می ‎ دانیم، مدارس واقعی با تمام امکانات و تجهیزات مدرن حق مسلم ماست . ما باید بتوانیم از شر این ناهنجاریها رها شویم و در جامعه ‎ ای آزاد به شکوفایی استعدادها و توان ‎ مندی ‎ های خود بپردازیم .
یکدیگر را در دیدار با مهر به یگانگی در مقابل سلب کنندگان حق و حقوق خود بیاراییم و بیش از این ستم را پذیرا نشویم.



میترا پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:11 ب.ظ



روز یکشنبه ٢ مهرماه ساعت ٥ بعدازظهر، مقابل دفتر سازمان ملل – خیابان قائم مقام فراهانی نرسیده به خیابان بهشتی جمع میشویم و از همه شما میخواهیم به ما بپیوندید و ما را یاری دهید.



خانواده کبرا رحمانپور

خانواده نازنین فاتحی

خانواده فاطمه حقیقت پژوه

باز تکثیر از کمپین برای نجات جان کبرا

اعلام حمایت خود را به آدرس ای میل زیر بفرستید :

campagne.kobra@gmail.com

www.Save-kobra.blogfa.com

27 شهریور 1385



شعبان 1427 | سه شنبه 28 شهریور ماه 1385 | 19 سپتامبر 2006 | 1215<-شماره روزنامه

روزنامه اعتماد



http://www.etemaad.com/aspClinets/start.asp



آخرین‌ التماس‌های‌ یک‌ مادر؛کبری‌ را بخاطر خدا ببخشید

گزارش‌: مرجان‌ لقایی‌

آن‌ روز که‌ کبری‌ رحمانپور دختر 19 ساله‌ تمام‌ عشق‌ و احساسش‌ را به‌ علیرضا شوهر 60 ساله‌اش‌ بخشید هرگز تصور نمی‌کرد روزی‌ فرا رسد که‌ طناب‌ دار برای‌ حلقه‌ زدن‌ به‌ گردنش‌ بی‌صبرانه‌ انتظار بکشد.

حالا از آن‌ دختر شاداب‌ و مهربان‌ فقط‌ پیکری‌ نحیف‌ و چشمانی‌ تهی‌ از برق‌ امید باقی‌ مانده‌ است‌. از زمانی‌ که‌ پرونده‌ عروس‌ سیاه‌ بخت‌ به‌ دستور رییس‌ قوه‌ قضاییه‌ به‌ شورای‌ حل‌ اختلاف‌ سپرده‌ شد، کبری‌ فقط‌ یک‌ ماه‌ دیگر فرصت‌ داشت‌ تا به‌ زندگی‌ فکر کند. فرصتی‌ که‌ اکنون‌ در روزهای‌ پایانی‌ است‌. 7 سال‌ است‌ که‌ کبری‌ رحمانپور به‌ جز دیوارهای‌ قدیمی‌ و میله‌های‌ کهنه‌ زندان‌ چیزی‌ را ندیده‌ است‌.

ؤانیه‌ها مثل‌ خوره‌ وجود کبری‌ را از بین‌ می‌برند. 7 سال‌ میان‌ مرگ‌ و زندگی‌ برای‌ این‌ زن‌ ارمغانی‌ غیر از جز پریشان‌ حالی‌ و کیسه‌ داروهای‌ اعصاب‌ نداشته‌ است‌.

کبری‌ رحمانپور حالا دیگر جزو زندانیان‌ قدیمی‌ بند نسوان‌ زندان‌ اوین‌ است‌. حاصل‌ این‌ سال‌ها برای‌ کبری‌ دندان‌های‌ پوسیده‌، پیکری‌ لاغر و نحیف‌ و تارهای‌ سفید مو است‌. کبری‌ اکنون‌ فقط‌ 37 کیلو وزن‌ دارد، یعنی‌ فقط‌ و فقط‌ به‌ اندازه‌ یک‌ کودک‌ 13 ساله‌. امید به‌ زندگی‌ در او کاملا مرده‌ است‌. انگار هیچ‌ چیز برای‌ کبری‌ زنده‌ نیست‌ و زندگی‌ هیچ‌ معنایی‌ ندارد.

یک‌ ماه‌ فرصت‌ کبری‌ برای‌ گرفتن‌ رضایت‌ از اولیای‌ دم‌ در حالی‌ روبه‌ پایان‌ است‌ که‌ تلاشهای‌ شورای‌ حل‌ اختلاف‌، خانواده‌ کبری‌ رحمانپور و عبدالصمد خرمشاهی‌ وکیل‌ مدافع‌ کبری‌ برای‌ پیدا کردن‌ آدرس‌ یا نشانه‌یی‌ از اولیای‌ دم‌ فایده‌یی‌ نداشته‌ است‌ و کبری‌ که‌ یک‌ بار تا پای‌ چوبه‌ دار رفت‌ و برگشت‌، باز هم‌ باید در انتظار، خود را زیر سایه‌ مرگ‌ احساس‌ کند.

مادر کبری‌ می‌گوید: روزی‌ 2 تا 3 دقیقه‌ تلفنی‌ با دخترم‌ حرف‌ می‌زنم‌، افسردگی‌ تمام‌ وجود او را گرفته‌ است‌، کبری‌ دیگر رمقی‌ برای‌ زندگی‌ ندارد، 7 سال‌ است‌ که‌ هیچ‌کس‌ به‌ جز زندانیان‌ را ندیده‌ است‌، او دیگر زندگی‌ کردن‌ را فراموش‌ کرده‌، نمی‌دانم‌ این‌ بدبختی‌ چرا دامنگیر دختری‌ مثل‌ کبری‌ شد.

زمانی‌ که‌ علیرضا به‌ خواستگاری‌ کبری‌ آمد دخترم‌ تازه‌ دیپلم‌ گرفته‌ بود، علیرضا از پدر کبری‌ هم‌ بزرگتر بود، اما زندگی‌ اسفبار ما کبری‌ را وادار به‌ ازدواج‌ با علیرضا کرد، علیرضا مرد ؤروتمندی‌ بود، اما کبری‌ دختری‌ بود که‌ در یک‌ خانه‌ 60 متری‌ به‌ اتفاق‌ مادربزرگ‌ و عمه‌هایش‌ و ما زندگی‌ می‌کرد و ما پسری‌ عقب‌ مانده‌ داشتم‌.

هرچند با این‌ ازدواج‌ مخالفت‌ کردیم‌ اما دخترم‌ که‌ احساس‌ می‌کرد نبودنش‌ در کاهش‌ هزینه‌های‌ ما موؤر است‌ و بیشتر می‌توانیم‌ به‌ برادر عقب‌مانده‌اش‌ رسیدگی‌ کنیم‌ به‌ رغم‌ مخالفت‌ ما با علیرضا ازدواج‌ کرد.

کبری‌ رحمانپور در عمر کوتاه‌ زندگی‌ مشترکش‌ بارها مرگ‌ را جلوی‌ چشمانش‌ دید و لحظات‌ تلخی‌ را تجربه‌ کرد، لحظه‌هایی‌ که‌ تجربه‌ کردن‌ آن‌ حق‌ هیچ‌ زنی‌ نبود، آزار و اذیت‌ مادر شوهر به‌ قدری‌ برای‌ دختر جوان‌ غیرقابل‌ تحمل‌ بود که‌ او را حتی‌ تا مرز خودکشی‌ پیش‌ برد. کبری‌ می‌گوید: »صبح‌ روز حادؤه‌ ساعت‌ 7 صبح‌ بود که‌ به‌ پشت‌ بام‌ رفتم‌ تا خودکشی‌ کنم‌، می‌خواستم‌ خودم‌ را به‌ پایین‌ پرت‌ کنم‌، اما نتوانستم‌، آزارهای‌ مادرشوهرم‌ مرا تا مرز خودکشی‌ برده‌ بود، واقعیت‌ این‌ بود که‌ من‌ به‌ علیرضا علاقه‌ داشتم‌ و می‌خواستم‌ زندگی‌ کنم‌. به‌ خودم‌ گفتم‌ باید تحمل‌ کنم‌، شب‌ قبل‌ از حادؤه‌، مادرشوهرم‌ بدترین‌ توهین‌ها را به‌ من‌ کرده‌ بود. او مرا کلفت‌ خطاب‌ می‌کرد، چون‌ پدرم‌ مرد فقیری‌ بود مرا مسخره‌ می‌کرد، تحقیرم‌ می‌کرد، چقدر باید تحمل‌ می‌کردم‌، گناهم‌ چه‌ بود که‌ در خانواده‌یی‌ از طبقه‌ بسیار ضعیف‌ جامعه‌ بودم‌، علیرضا حاضر نبود جلوی‌ مادرش‌ را بگیرد و مرتب‌ به‌ من‌ تذکر می‌داد، تا اینکه‌ روز حادؤه‌ علیرضا بعد از پایین‌ آمدن‌ من‌ از پشت‌ بام‌ مرا سوار ماشین‌ کرد و 20 هزار تومان‌ به‌ من‌ پول‌ داد و گفت‌ به‌ خانه‌ پدرت‌ برو، نمی‌توانستم‌ باور کنم‌، یعنی‌ من‌ 20 هزار تومان‌ ارزش‌ داشتم‌.

اگر به‌ خانه‌ برمی‌گشتم‌ چه‌ اتفاقی‌ می‌افتاد* پدرم‌ بازباید متحمل‌ هزینه‌هایم‌ می‌شد. تکلیف‌ حسین‌ برادر معلولم‌ چه‌ می‌شد* باز تصمیم‌ گرفتم‌ به‌ خانه‌ شوهرم‌ برگردم‌، پیش‌ خودم‌ گفتم‌ آنقدر به‌ علیرضا محبت‌ می‌کنم‌ تا معنی‌ عشق‌ را درک‌ کند. وارد خانه‌ که‌ شدم‌ دیدم‌ مادرش‌ نشسته‌ به‌ محض‌ اینکه‌ مرا دید چاقوی‌ علیرضا را از ویترین‌ برداشت‌ و شروع‌ به‌ فحاشی‌ کرد، به‌ پدرم‌، مادرم‌، خودم‌ او حتی‌ برادر عقب‌افتاده‌ مرا به‌ تمسخر گرفت‌ و به‌ طرفم‌ حمله‌ کرد، چاقو را از او گرفتم‌ تا به‌ من‌ ضربه‌ نزند، او دوبار حمله‌ کرد، این‌ بار با چاقوزدمش‌. ای‌ کاش‌ که‌ این‌ کار را نمی‌کردم‌، من‌ کنترل‌ خودم‌ را از دست‌ داده‌ بودم‌. انگار 18 ماه‌ توهین‌ و تحقیر در همان‌ یک‌ لحظه‌ جلوی‌ چشمم‌ آمده‌ بود.

تحقیر و توهین‌ آنقدر روح‌ کبری‌ را آزار داده‌ است‌ که‌ هنوز هم‌ وقتی‌ از رفتارهای‌ مادرشوهرش‌ حرف‌ می‌زند، اشک‌ در چشمانش‌ حلقه‌ می‌زند، مادر کبری‌ می‌گوید: وقتی‌ قتل‌ اتفاق‌ افتاد و کبری‌ دستگیر شد، علیرضا گفت‌ که‌ رضایت‌ می‌دهد و خواهرانش‌ را هم‌ راضی‌ به‌ گذشت‌ می‌کند. او گفت‌ که‌ قبول‌ دارد مادرش‌ در این‌ مدت‌ کبری‌ را بسیار آزار داده‌ است‌ و به‌ همین‌ خاطر قصد داشته‌ او را به‌ خانه‌ برگرداند، آن‌ موقع‌ علیرضا با من‌ و پدر کبری‌ رفتار خوبی‌ داشت‌ اما یک‌ دفعه‌همه‌ چیز تغییر کرد. وقتی‌ حکم‌ اعدام‌ صادر شد علیرضا دیگر جواب‌ تلفن‌های‌ ما را هم‌ نمی‌داد و می‌گفت‌ در انتظار قصاص‌ کبری‌ است‌.

7 سال‌ بدبختی‌ هنوز نتوانسته‌ دل‌ مهربان‌ کبری‌ را از او بگیرد، وقتی‌ این‌ زن‌ سیاه‌بخت‌ به‌ خانه‌ تلفن‌ می‌کند، پرسیدن‌ حال‌ حسین‌ برادر عقب‌ افتاده‌اش‌ اولین‌ جمله‌یی‌ است‌ که‌ به‌ زبان‌ می‌آورد. او هنوز نگران‌ است‌. نگران‌ آینده‌ حسین‌، نگران‌ بی‌پولی‌ و مستاجری‌ پدر، نگران‌ عباس‌ برادر جوانش‌ نگران‌ مادر دل‌ شکسته‌اش‌.

مادر کبری‌ می‌گوید: حسین‌ 11 ساله‌ بود که‌ کبری‌ به‌ زندان‌ افتاد. او وابستگی‌ عجیبی‌ به‌ کبری‌ دارد، هرچند عقب‌ مانده‌ ذهنی‌ است‌. اما می‌گوید دیگر نمی‌خواهم‌ در جلسات‌ شورای‌ حل‌ اختلاف‌ شرکت‌ کنم‌، اشک‌ که‌ از چشمان‌ سیاه‌ کبری‌ جاری‌ می‌شود تمام‌ وجودم‌ می‌لرزد، اگر بیماری‌ تمام‌ وجودم‌ را فرا می‌گرفت‌ آنقدر اهمیت‌ نداشت‌ که‌ اشک‌های‌ کبری‌ اهمیت‌ دارد.

حسین‌ بارها از علیرضا خواسته‌ بخاطر او کبری‌ را ببخشد، اما التماس‌های‌ این‌ پسر معلول‌ نیز تاکنون‌ اؤری‌ نداشته‌ است‌. مادر کبری‌ می‌گوید: حسین‌ از من‌ می‌پرسد، من‌ بیمار هستم‌ و آزارتان‌ می‌دهم‌ نمی‌شود مرا به‌ جای‌ خواهرم‌ اعدام‌ کنند، او بخاطر من‌ در این‌ فلاکت‌ افتاد و حالا می‌خواهم‌ محبتش‌ را جبران‌ کنم‌. حسین‌ بارها نماز خوانده‌ بعد از من‌ خواسته‌ به‌ زندان‌ ببرمش‌ تا به‌ جای‌ کبری‌ اعدام‌ شود.

اولیای‌ دم‌ مادر شوهر کبری‌ رفتار انتقام‌جویانه‌یی‌ دارند و تحت‌ هیچ‌ شرایطی‌ حاضر به‌ دادن‌ رضایت‌ نیستند، آنها حتی‌ حاضر نیستند لحظه‌یی‌ خودشان‌ را به‌ جای‌ این‌ دختر جوان‌ تصور کنند، نه‌ افکار عمومی‌ داخل‌ ایران‌ و نه‌ خارج‌ از ایران‌، نه‌ سازمان‌ و تشکل‌های‌ خصوصی‌ و نه‌ خواهش‌های‌ هیچکدام‌ برای‌ این‌ خانواده‌ اهمیتی‌ ندارد. انتقام‌ از زنی‌ که‌ خود قربانی‌ اصلی‌ این‌ ماجرا است‌، چرا که‌ اگر کبری‌ می‌توانست‌ مانند همه‌ دختران‌ دیگر زندگی‌ معمولی‌ داشته‌ باشد عشقش‌ را به‌ مردی‌ 60 ساله‌ نمی‌داد. مادر کبری‌ می‌گوید: شوهرم‌ از صبح‌ تا شب‌ کار می‌کند تا بتوانیم‌ اجاره‌ خانه‌ و هزینه‌ زندگی‌مان‌ را تامین‌ کنیم‌ و فقط‌ من‌ هستم‌ که‌ هر دو هفته‌ یک‌ بار به‌ ملاقات‌ کبری‌ می‌روم‌، هنوز هم‌ وقتی‌ از مقابل‌ دیوار زندان‌ اوین‌ رد می‌شوم‌ به‌ یاد آن‌ شب‌ هولناک‌ می‌افتم‌ شبی‌ که‌ قرار بود کبری‌ اعدام‌ شود، تمام‌ بدنم‌ به‌ لرزه‌ می‌افتد. چقدر التماس‌ کردم‌، چقدر گریه‌ کردم‌، اما هیچکس‌ توجه‌ نکرد. باز هم‌ گریه‌ می‌کنم‌، باز هم‌ خواهش‌ می‌کنم‌، التماس‌ می‌کنم‌، تمام‌ دارایی‌ام‌ را می‌دهم‌، حتی‌ جانم‌ را فقط‌ بگذارید کبری‌ زندگی‌ کند، کبری‌ لیاقت‌ زندگی‌ را دارد. باور کنید اگر در دعوای‌ کبری‌ و مادرشوهرش‌ او دختر من‌ را می‌کشت‌، رضایت‌ می‌دادم‌.

یک‌ اتفاق‌ و یک‌ کشمکش‌ باعث‌ این‌ مساله‌ شده‌ است‌. من‌ حاضر نمی‌شدم‌ یک‌ زن‌ 85 ساله‌ در زندان‌ باشد. از اولیای‌ دم‌ هم‌ خواهش‌ می‌کنم‌ به‌ کبری‌ فرصت‌ زندگی‌ کردن‌ بدهند من‌ خودم‌ را در این‌ ماجرا مقصر می‌دانم‌ چرا که‌ اگر می‌توانستم‌ برای‌ کبری‌ فرصت‌ زندگی‌ کردن‌ به‌ وجود آورم‌ چنین‌ نمی‌شد. دارزدن‌ دختر من‌ مادر علیرضا را زنده‌ نمی‌کند، اما بخشش‌ اولیای‌ دم‌ کبری‌ را به‌ زندگی‌ باز می‌گرداند و لذت‌ عفو را در قلبشان‌ می‌نشاند. کبری‌ فقط‌ 3 سال‌ از پسر علیرضا بزرگتر است‌ چرا به‌ او فرصت‌ دیدن‌، عشق‌ ورزیدن‌، بودن‌ و نفس‌ کشیدن‌ را نمی‌دهید. او هنوز حلقه‌ ازدواجش‌ با علیرضا را از دستش‌ بیرون‌ نیاورده‌ و هنوز به‌ شوهرش‌ وفادار است‌ هرچند علیرضا حاضر نیست‌ بپذیرد که‌ کبری‌ زمانی‌ همسر او بوده‌ و به‌ احترام‌ آن‌ روزها کبری‌ را ببخشد.

مادر دلسوخته‌ کبری‌ قدردان‌ زحمات‌ رییس‌ قوه‌ قضاییه‌ است‌ و می‌گوید: فراموش‌ نمی‌کنم‌ و مردم‌ هم‌ از یاد نخواهند برد که‌ این‌ سید بزرگوار چه‌ لطف‌ها در حق‌ دخترم‌ کرد اگر او نبود فرصت‌ گرفتن‌ رضایت‌ برای‌ ما به‌ وجود نمی‌آمد. هر شب‌ موقع‌ نماز دعایش‌ می‌کنم‌ امیدوارم‌ همیشه‌ چنین‌ افرادی‌ بر صندلی‌ عدالت‌ تکیه‌ بزنند، افرادی‌ که‌ عدل‌ و انصاف‌ را با هم‌ دارند. آیت‌الله‌ شاهرودی‌ شرایط‌ کبری‌ را درک‌ می‌کند و می‌خواهد تا جایی‌ که‌ امکان‌ دارد و شرع‌ اجازه‌ می‌دهد، برای‌ زنده‌ماندن‌ کبری‌ تلاش‌ کند.

من‌ کاری‌ را که‌ کبری‌ کرد تایید نمی‌کنم‌ اما او دختری‌ 20 ساله‌ بود که‌ زندگی‌ زجر و شکنجه‌اش‌ داده‌ بود او به‌ علیرضا پناه‌ برد و تکیه‌ کرد، نمی‌دانم‌ چرا علیرضا دختر زیبایم‌ را این‌ طور بی‌پناه‌ گذاشت‌. اگر کبری‌ نباشد نه‌ من‌، نه‌ برادرانش‌ و نه‌ پدرش‌ هیچکدام‌ نخواهیم‌ بود و تصمیم‌ گرفتیم‌ که‌ در صورت‌ اعدام‌ کبری‌ خودکشی‌ کنیم‌ چرا که‌ همه‌ ما در بدبختی‌ و عذاب‌ کبری‌ سهم‌ داریم‌.

اشک‌ دیگر با صورت‌ مادر کبری‌ غریبه‌ نیست‌، بغض‌ 7 ساله‌ هر روز با چکیدن‌ قطرات‌ اشک‌ پهنای‌ صورت‌ غمگین‌ نسرین‌ مادر کبری‌ را می‌پوشاند. انگار سیاه‌بختی‌ نه‌ با کبری‌ که‌ با مادر سختی‌کشیده‌اش‌ هم‌ عجین‌ شده‌ است‌. نسرین‌ زن‌ 47 ساله‌ که‌ سختی‌ روزگار او را شکسته‌ کرده‌ است‌ فقط‌ به‌ یک‌ چیز فکر می‌کند، زنده‌ بودن‌ کبری‌ و آزادی‌ او نه‌ چیز دیگر.



وقت زیادی نداریم هنگام خواندن این اطلاعیه به ساعت خود نگاه کنیم!



14 سپتامبر 2006



وقت کم است. کار

بزرگی در پیش داریم. کبری هر روز یک قدم به چوبه دار نزدیک می شود. دوشنبه آینده

یک تظاهرات اعتراضی اعلام کرده ایم.



Sauvons la vie de Kobra RAHMANPOUR



ACTION : Lundi 25 septembre de 18 à 20 heures

devant la Fontaine des Innocents ; Chtelet les Halles, Place Joachim du

Bellay ; Paris 1° arrondissement. Métro ;

Chtelet les Halles

کمیته ضد سنگسار پاریس و جمعی از زنان کارزار لغو قوانین

نابرابر و مجازات های اسلامی علیه زنان

http://www.gozareshgar.com/?id=559&tid=708

http://web.peykeiran.com/new/women/women_news_body.aspx?ID=1870



سازمان آزادی زن پیکتهای اعتراضی خود را در شهرهای زیر برگزار میکند :

آکسیون اعتراضی در شهر مالمو در اعتراض به اعدام کبری رحمان پور در میدان گوستاو آدلف جمعه 22 سپتامبر

مکان: میدان گوستاو الدولف

زمان : جمعه 22 سپتامبر 2006 ساعت 30 : 16 تا 18

برای اطلاعات بیشتربا فریده آرمان تماس بگیرید 3638088-070

ساکن شهرگوتنبرگ سوئد مکان: Brunsparken

زمان : جمعه 22 سپتامبر 2006 ساعت 30 : 16 تا 18

برای اطلاعات بیشتربا شهلا نوری تماس بگیرید 0737262622

دوسلدورف : پیکت اعتراضی در مرکز شهر فراخوان سازمان آزادی زن

شنبه ٢٣ سپتامبر تلفن تماس ٠١٦٠٣٢٨٠٦٤۵ حسن آقایاری

برمن : پیکت اعتراضی در مرکز شهر فراخوان سازمان آزادی زن

شنبه ٢٣ سپتامبر تلفن تماس ٠١٧٢٤٠٣٧٠٣۵ سیامک مکی

دورتموند : پیکت اعتراضی مقابل روزنامه واتز فراخوان سازمان آزادی زن موند:

جمعه ٢٢ سپتامبر تلفن تماس ٠١٦٢٣٧٢١٦٣٤ بهرام نظری نیا

نورنبرگ : میز اطلاعاتی در مرکز شهر فراخوان سازمان آزادی زن

شنبه ٢٣ سپتامبر تلفن تماس ٠١٦٠١١٩۵۵٠٤ سیما

انزلی آنلاین دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:07 ق.ظ http://www.anzalionline.ir

متاسفانه اینقدر مردم انزلی خود باخته خود و شهر خود شده اند که زیان های زیادی را این شهر و شهروندان آن دارند تحمل میکنیم.
سوار تاکسی میشوی راننده فکر میکند تخم و ترکه شاهان ایران است و هزار منن سرت میگذارد وقتی بانک میروی صندوق دار بانک خود را سرور تمام ایران زمین میداند. وقتی در شهر راه میروی اگر ۵ ثانیه بیشتر یکی را نگاه کنی دعوایی میشود که یک طرفش راهی بیمارستان میشود.
وقتی در خیابان گلستان راه میروی اینقدر کلمات کمر به ژایین میشنوی که دیگر غلط میکنی با زنت در این مکان قدم بزنی (مخصوصاْ ۵ شنبه ها). و خیلی وقتی های دیگر
متاسفم.

یاور همیشه مومن دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:09 ب.ظ

دوست عزیز زیاد سخت نگیر. این درد فقط برای انزلی نیست. همه ایران دچارش شده.
فقط اینو بگم که تو همه دنیا انزلی رو عشقه

مینا دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:42 ب.ظ

انزلی آن لاین کاملا درست میگی دوست من اما ای کاش دلیلش را هم میدانستی و مطرح میکردی که واقعیت را هر چقدر تلخ باید سانسور نکرد . این نتیجه سیاست بغایت ارتجاعی سد کردن خواسته های انسانی جوانان و مردم بود که بنام اماکن و امر به سرکوب !! و نهی از لنگر !! و ........هر بلایی بر سر فرهنگ انسانی مردم آوردند .در انزلی ما هم متاسفانه این شرایط ویژه آماده تر بود و در نتیجه بهره برداری توسط جایگزین کردن فرهنگی منحط و قرون وسطی یی متعلق به دوران عهد عتیق بسهولت انجام گرفت . همین که تو را از فکر کردن و اندیشیدن باز دارند و عوضش هر کار خلافی را که همه میدانند سر نخش به کجا متصل است را مورد حمایت عواملی که همه میشناسیم قرار میدهند باقی قضایا دیگر احتیاج به هیچ نبوغی ندارد که بدانیم در خدمت کدام دم و دستگاه قرار میگیرد. نتیجه همان خواهد شد که امروز شاهد آنیم و خودت بخوبی وصفش را در خیابانهای شهر بتصویر کشیده ای یا بقول دوستان آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است ....تا زمانی که خودمان در کردار و رفتار خود تاثیر گذار منش انسانی نباشیم متاسفانه در بر همان پاشنه خواهد چرخید . ریشه در بیداد است و سلسله عنکبوتی متصل به کل جامعه ای که با سکوت خود خم به ابرو نمی آورد و ترسی که مقدس شده و به بز دلی خو کرده و فکر میکند از حق ویژه ای نسبت بدیگران برخوردار است . اگر این حمایت ظاهری و ماسک غرور سرشار از خود بزرگ بینی لمپنی را از آن برداریم فرو میپاشد و افقی دیگر پدید می آورد . تلاش ما ببار خواهد نشست همشهری جان مطمئن باش و در این تلاش گوشه ای را همراه شویم که ما بسیاریم.

یک وارشی غربت نشین در اسکاندیناوی دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:53 ب.ظ

وارش جان خودتا سنگین بدار آبای .

این لینکدونی با همان تراوشات فکری ماقبل تاریخی متعلق به انسانهای اولیه ( نئاندرتال) بیشتر از اینها وارش را به اضمحلال خواهد کشاند . بهتر است وارش خودش را با اراجیف صد تا یه غاز جرایدی که در خدمت همان سبک کار سر کار گذاشتن ملت به پیش میرود سبک نکند. اگر سبک کار وارش سابق را که همیشه نوآوری و معرفی لینکهایی بود که با توجه به اوضاع چیزی به کاربران هدیه میداد و آنها را درگیر و پیگیر وارش میکرد را دنبال میکردید تا حالا دارای سبک مشخصی با اهداف و ادبیات وارشی بودید . این در جا زدنتان متاسفانه کمکی به شما نکرد و در آینده هم نخواهد کرد.

وارشجو سه‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:13 ق.ظ

www.IranPressNews.com
دوشنبه، 3 مهر ماه 1385 برابر با 2006 Monday 25 September
تائید خبر دستگیری تجمع کنندگان در مقابل دفتر سازمان ملل در تهران
خبرگزاری حکومتی ایلنا خبر دستگیری دهها تن از تجمع کنندگان در مقابل دفتر سازمان ملل در تهران را تائید کرده و نوشته است 30 نفر از تجمع کنندگان روز گذشته در مقابل دفتر سازمان ملل در تهران ، بازداشت شدند.

این خبرگزاری حکومتی نوشت تعدادی از فعالان جنبش زنان و حقوق بشر و همچنین فعالان دانشجویی با تجمع در مقابل دفتر سازمان ملل متحد در تهران به حکم اعدام کبری رحمانپور اعتراض کردند و در پی این اعتراض حدود سی نفر از آنان بازداشت شدند."امین قلعه‌‏ای"، عضو هیات نظارت بر انتخابات انجمن اسلامی دانشگاه اصفهان که خود نیز یکی از شرکت کنندگان در این تجمع بود، با اعلام این خبر گفت‏ این افراد بعد ازظهر روز یکشنبه با حضور در مقابل دفتر سازمان ملل متحد در تهران به حکم اعدام کبری رحمانپور اعتراض کردند که با برخورد نیروهای انتظامی و امنیتی روبرو شدند و حدود سی نفر از آنها بازداشت شدند.

کمیته دانشجویی گزارشگران حقوق بشر روز گذشته خبر ضرب و شتم و دستگیری شماری از تجمع کنندگان را اطلاع داده بود و نوشت تجمع خانواده های کبری رحمانپور، نازنین فاتحی و فاطمه حقیقت پژوه، (سه زنی که در انتظار حکم اعدام به سر میبرند) که قرار بود ساعت 5 بعدازظهر روز یکشنبه در مقابل دفتر سازمان ملل در تهران برگزار شود، با دخالت نیروهای انتظامی به خشونت کشیده شد. تعدادی از شرکت کنندگان در این تجمع بازداشت شده و به کلانتری 128 قلهک منتقل شده اند. از جمله بازداشت شدگان میتوان به شاهین زینعلی و علی داوودی دانشجوی دانشگاه اصفهان اشاره کرد. گفته میشود در بین بازداشت شدگان چند نفر از زنان نیز حضور داشته اند.

انزلی زده! دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:24 ق.ظ

مردمانی بی فرهنگ!
دریایش همه نفتی!

حالابیا ایتا ایتا!
سخت نگیر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد